چند روز پیش میهمانی از ایران داشتم . الماس دختر جوانی است که حدود سی و چند سال سن دارد و در یکی از ادارات کارمند است و چون با پدرومادرش زندگی می کند از نطر مادی و معنوی زندگی آرام و مرتبی دارد . یک ماه مرخصی گرفته و به قصد آشنائی بیشتر با نامزدش به آلمان سفر کرده ، برای صرف ناهار میهمان من بود . دوستان دیگری نیز آمده بودند و دور هم جمع شده بودیم . سر میز ناهار متوجه شدم که الماس انگشتری نامزدی به انگشت ندارد . پرسیدم : انگشتر نامزدیت کو ؟ جواب داد : به یداله پس دادم . من و او برای همدیگر ساخته نشده ایم .
13 comments:
شهربانو جان الان دیگه مردم خیلی به این حرفها اهمیت نمیدن و بیشتر خوشبخت شدن دخترشون براشون مهمه. گرچه حرف شما کاملا صحیحه و در شهرهای کوچک هنوز آدمها از حرف مردم و در و همسایه می ترسن.
خوشم می یاد ازت هنوز آذری هستی و هنوز زن ایرانی ! شهربانو خیلی ها هنوز که هنوز است نتوانسته اند خودشان را با محیط زندگی مشترک اروپایی وفق بدهند.خب این هم یک نوع از زندگی ست .دختر ها و زن های ایرانی های عوض شده اند .به زندگی واقع بینانه نگاه می کنند حالا چه خوب و چه بد .فکر کن همین خانم می آمد آلمان زندگی می کرد و پس از مدتی طلاق می گرفت آن وقت خانواده اش چه می گفت ؟ بزار برا خودشان روح و ذهن شان را رها کنند .
http://asar.name/2000/10/tirdad-nasri.html
به نظر من هم الماس کار خوبی کرد که زودتر جدا شد. همین مردم و در و همسایه که حرفش زده میشه اگه اینها به مشکل بر می خوردند کدومشون پشتیبان می مونند. هیچ. اون موقع هر کی زندگی اش واسه خودش است
.
در مورد زنان ایرانی میدونی من مادر خودم را چند سال بعد از مرگ پدرم دیدم. شیر زنی بود که به هیچ مردی رو نشون نمی داد. دستش هم تو جیب خودش بود و محتاج نبود
.
مشکل زنان ایرانی این است که مستقل نمی تونند باشند
.
اگه زنان ما هم یاد می گرفتند که مثل اینور ابی ها از دبیرستان به بعد زندگی مالی مستقلی داشته باشند در اینده اشان هر اتفااقی که می افتاد کمتر بازنده می بودند
شهربانو جان
به نظر من خیلی کار خوبی کرد... وقتی نمی تونن با هم زندگی کنند چه اصراریه که حتما ازدواج کنند و دو سه ماه بعد بزنند توی سر و کله همدیگه و کاترشون به دادگاه و طلاق بکشه... شاید هم این وسط یک بچه ای به وجود بیاد... این که خیلی بدتر بود.
ضمنا الان دیگه مثل قدیما نیست درسته که هنوز بعضی ها مثل قدیم فکر م.ی کنند ولی خیلی بهتر از اون موقع شده (البته فقط در این مورد) مردم به آگاهی بیشتری رسیدن
موفق باشی دوست خیلی عزیزم
شهربانو جانم سلام
باز قصه ای از سر ناگواری ها... یاد مرد و زنی افتادم که اینجا زندگی می کنند، زن با مردی ازدواج کرده که پانزده سال از خودش بزرگتر است، او هم شکایت ازاین دارد که مردش به او گفته این جا اروپا ست و تو باید بروی و خودت کار کنی و خرج خودت را در بیاوری، زن هم مجبور شده که برود کار کند و فرصتی برای درس خواندن که از ابتدا به این انگیزه آمده بود پیدا نکند و حالا که چند سال گذشته از مرد مرتب بهانه می گیرد که به او اجازه نداده درس بخواند... البته هر دوی این افراد باید روان شناسی بشن اما این تمایلات حالا چه غلط و چه درست از این زن موجود افسرده ای ساخته که می رود تو اتاق و در را به روی همسرش قفل می کند، می گوید از او بدم
میاید، یک روز بالاخره می کشمش
افسوس
سلام شهربانوعزیز
حقیقت این است به سختی توانستم به وبلاگتون دسترسی داشته باشم . لذا خواستم عرض ادبی داشته باشم و موضوع الماس را ذخیره کردم که بعدا بخوانم ونظرم بنویسم .موفق باشید .
سلام و اینهم خدمت شهربانوی عزیز:
http://uk.youtube.com/watch?v=C2DSBRvsk2s&NR=1
بهرام
تعجب من از تعجب تو است نه از نه گفتن آن دختر به شوهری که پس از بیست سال"عشق و حال" با دختران آلمانی، هوای دختری کرده که "آفتاب و مهتاب" رویش را ندیده باشند. زندگی آن دختر بخودش مربوط است نه به خانواده و اطرافیانش، مگر نه شهربانوی گرامی که طمع تلخ ازدواج فرمایشی را سخت چشیدهای؟
کوتاه برایت بگویم از خانمی که 39 سال پیش با من ازدواج کرد، خوشم آمده بود و شنیدم که نامزد شدهاست. به او در اولین دیدار اداری که داشتیم، تبریک گفتم نامزدیاش را. دستش را نشانم داد و گفت " پساش دادم، مناسب من نبود" و حالا سی و نه سال است که ما با عشق باهم زندگی میکنیم
زن اگر بخواهد با مرد حقوق مساوي داشته باشد بايد از نظر مالي هم برابر رفتار كند. اما اين به معناي اين نيست كه به خصوص در زندكي زناشويي اصلا گذشت در كار نباشد.
زوجي اگر بخواهند با زحمت كمتر خوشبخت باشند بايد همديگر را از اول شبيه تر به هم انتخاب كنند. اين شامل وضع اقتصادي اجتماعي و فرهنگ هم مي شود و به علاوه از نظر كيفيت و اندازه تجربه جنسي پيش از ازدواج نيز مي شود. هر چقدر فاصله آن دو از هم بيشتر باشد زحمتي هم كه براي درك دنياي ديگري بايد بكشند بيشتر است.
به علاوه به نظر من اصل بر ازدواج نيست بلكه اصل بر خوشبخت بودن است. از همين اصل است كه براي بيشتر مردم ازدواج انتخاب مي شود و نه همه مردم. و اين اصل بر عكس عمل نمي كند يعني از ازدواج نيست كه خوشبختي نتيجه گيري مي شود.
براي كساني كه معني گذشت دوستانه را نمي فهمند نمي توان انتظار گذشت عاشقانه داشت.
خسرو
بعدالتحرير،
آدرس دقيق تر نوشته خودم را زير كامنت مربوط به آن دوباره گذاشتم
از توجهت ممنونم
خدا رو شکر که به خیر گذشت در کل خوانواده فهمیده ای بودن و البته دیگه الان هم حتی نصمیم گرفتن واسه یه دختر 20 ساله هم سخته چه برسه به سی و خورده ای که شخصیتش شکل گرفته و..
ولی خوشم اومد کار خیلی خوبی انجام داد دختره آفرین.
خوبی نازنین؟
شاد باشی با یه لبخند گنده رو لبات
خسرو عزیز از مشا خیلی شرمنده ام می بخشید بی توجهی نکردم . برایتان ایمیل فرستادم و توضیح دادم اما می بخشید که تاخیر شد .
شهربانو
بهرام عزیز دست شما درد نکند . من این ترانه را خیلی دوست دارم یک پیرزنی نیز همین ترانه را خوانده با آن پیری اش چه صدائی دارد . به وسیله آدرسی که نوشته اید ترانه های زیبای دیگری را دیدم و گوش کردم . من عاشق موسیقی آذربایجانی هستم .
شهربانو
Post a Comment