با خودم قرار گذاشته بودم که من نیز مثل دیگر وبلاک نویسان در وصف وطن بنویسم . اما مدتهاست تا سخنی و تصویری از وطن می بینم ، کلمه سنگین غربت در ذهنم نقش می بندد و تلخیهای سالهای اول غربت نشینی ، اوقات شیرینم را تلخ می کند . در وصف وطن عاجزم . در وصف آنجا که برایم سرشار از خاطرات خوش و ناخوش زندگیست، آنجا که دل کندنم بسیار سخت بود ، ناتوانم .
...
می روم
دفتر پاکنویسی بخرم
زندگی را باید
از سر سطر نوشت
« قیصر امین پور » درگذشت .
...............................
13 comments:
شهربانو جان .وطن و حس نوستالژیک همیشه ما را زخم می زند و خاطرات مادر مهربان و پدر و همه و همه ما را نوازش می دهد و این حس برای روزها فریب مان می دهد و فراموش می کنیم در خاک غربت هستیم .این نیز بگذرد .شب خوبی داشته باشی رفیق !
شهربانوجان
مهم نیست اون ایمیلدر واقع من عادت ندارم در هیچ موردی برای کسی دعوت نامه بفرستم.ولی برای من دعوت نامه فرستاده بودن دوستام و من در سرکشی ام به بخشهای مختلف آن سایت یک کلیک نابجا کردم و دعوت نامه برای همه ارسال شد.متاسفم
سایت برای ایجاد کتابخانه اینترنتی است.
می بوسمت
نی لبک
در ضمن برای من وطن جایی است که اونجا خوشم و از مواهب مادی و معنوی آن سرزمین بهره مندم.نه اینکه ملیت ام را منکر بشم اما برای مکان جدید هم درست نمی دانم نمک نشناسی بکنم
وطنین تورپاقی داشی
گوزلین گوزلری قاشی
سنده الونده کی قلم
منده کی گزلریم یاشی
شهربانو جان خوشحالم که آن لغت نامه به دردت خورد. چیز جالبی ست.
بهرام
مفهوم غربت آویزی است که انسان مهاجر رنج و غمش را به آن می آویزد در حالیکه رنج ناشی از هر مساله ای در وطن آدمی هم هست.
نی لبک
وطن؟ همهاش شد خاطرههای خوش و ناخوش و غربت غریب صافیای شد تا ناخوشیهای آن را از غربال زمان بگذراند و خوشیها را برای ما نگهدارد. اما تمام امکانات موجود اینجا آتش بجانم میزند که چرا آنانی که در میهن من بجا ماندهاند، باید از این موهبت محروم باشند؟
النعمت و نعمتان. الامن و الامان
چقدر از این حرفهای بدون پشتوانه توی گوشمان کردند؟
اما زمانی که به مصدر قدرت نشستند هم امنیت را از مردم ما گرفتند و هم امان را
سلام شهر بانو جان
اخه چی بگم بهت شهر بانو جان .منم مثل خودت غربت نشینم و ربان حالت را می فهمم .الان اینجا دم غروب این مطلبت رو خوندم اشک تو چشام جمع شد .ادم هر جا که بره وطن براش یه چیز دیگست ..ما با خاطراتمون که جا مونده تو وطن زندگی می کنیم .
بوی وطن حس دستای پیر پدر .صدای مهر بان مادر .که هر بار فقط دعات می کنن .وطن همیشه دوست داشتنیه همیشه ..........
من وبلاگم رو بستم ولی ÷یش شهر بانو جان همیشه میام
مواظب خودتون باشید خیلی زیاد
من در وطن نیستم ولی وطن در من است
شهربانو جان
ما عمرمونو داریم در دوری از عزیزانمون می گذرونیم، باکی نیست! تو خوشحال باش که می تونی بنویسی و کتابی چاپ کرده ای
خداوند سال های سال به پدر و مادرت عمر بدهد تا دوباره چشماشون به دیدن دوباره تو روشن بشه خانومی خودم
درد غربت به کنار , بدی اش اینجاست که دیگران فکر می کنند غربت نشینان خیلی هم از اینکه در وطن نیستن لذت میبرن و دارن کیف می کنند.
سلام شهربانوی عزیز
دوری از وطن وبه ویژه دوری از عزیزان خانواده مشکلات خاص خودش را دارد لذا من کاملاشما رادرک می کنم .اما...؟
درگذشت شاعر خوب وطن را هم به شما وبتمام هموطنانم در سراسر دنیا تسلیت می گویم .
بانوي شهرغريب اما شهير دنياي مجازي-وب ستان-متن "من وغربت" شما مرا تا كجا ها كه نبرد نازنين؟!ياد نسيم خاكسار،خانم احمدي اسكويي،درويشيان عزيز،صمد بهترين رنگ! با الدوزوكلاغ هايش!تسلط شما بر ترجمه روان و واقعي متون آذري قابل تقدير است اي كاش شعور درك حيدربابا را به همان سياق كه خلق شده است داشتم!نقل است كه پس ازغيبت كوتاهي،دوستان علامه بهار را مشاهده كردند در حال مطالعه نسخه اصلي حيدر بابا،متعجب پرسيدند چگونه است اين؟!جناب بهار فرمودند شدت آرزوي خواندن حيدر بابا به زبان اصلي وادارم كرده كه با تلاش رياضت منشانه، دراندك زماني بتوانم آنچه را كه تماماٌ ميخواهم،بيابم...! سرافراز باشيد دوست داناي من. اميد كه حيدربابا،با خامه وخط شما سيراب مان كند، كه سراب زده ايم سخت...!تا بعد
heimweh اینجا معنی میگیره!
مینا جان چرا وبلاکت رو بستی ؟
شهربانو
Post a Comment