2009/08/07

نیمه شعبان

اول صبحی حال و هوای خوشی داشتم.نیمه شعبان بود و من هم گویا در گذشته های یک کمی دورتر سرگرم سیر و سفر بودم. نیمه شعبان چراغانی تبریز ، گلهای شمعدانی دور تا دور مسجد ، ائل گلی و اطلسی هایش ، اتومبیل های تزئین شده عروس و داماد ، بوق اتومبیل های همراه عروس و داماد ، عرض تبریک مردم به عروس و دامادهای خجالتی ، همه و همه مثل پرده سینما از جلوی چشمم رژه می رفت. بوی خوش اطلسی را حس می کردم.

متن کامل

6 comments:

Anonymous said...

این هم از آن حرفهاست .
خوب این مردم را با این کارا خر کردند .
یکر.ز مسچد جمکران که قبلا جنده خانه بود علم میکنند و گاهی هم با شایعات به آن پرو قرص میدهند . کسی نیست بپرسد و کسی هم نیست جواب دهد آخه چظور شد این امام زمان برای ایرانی و در ایران بوجود آمد

یکی از مندظران

sarvesahee said...

شهربانوی عزیز
سلام
راستش اون وقتها که ما هم بچه بودیم سه تا روایت همیشه می شنیدیم. اولیش این بود که امام زمان میاد و دنیا را که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد می کنه.
دقت کردی عین جمله ی کلشه ای را نوشتم که شاید در عمرم بیشتر از هر کلمه ی کلیشه ای دیگری شنیده ام.

روایت یا نقل دوم این بود که وقتی آقا بیاد اونقدر خون می ریزه که بیشتر از نصف عالم می میرن شاید هم بیشتر.
تازه روایت سوم یا نقل آخری از همه جالب تر بود و مایه تفریح و گاهی حزن ما می شد و اینکه وقتی آقا اومد و به تو گفت بابات رو برو بکش باید بری بکشیش.
بعد ما ها هم که بچه بودیم با دهان های باز همدیگر را نگاه می کردیم که وای چه خواهد شده؟
تازه من یه پسر خاله دارم که خیلی رک و رو راسته. یادمه اون پسر خاله می گفت که من که زورم به بابام نمی رسه. تازه ما یادش مینداختیم که موضوع در حد فرضه واقعاً که نیست ولی خودش می گفت آخه بابام تو یخچال عرق داره می خوره.
و خلاصه یه بحث عجیبی بود. که از حوصله خارجه .
این مساله ی خون ریختن موضوع خیلی مهمی است که تا مدتها کسی به او از این زاویه نگاه نمی کرد چون همه ی بحثها در حد مثلاً و فرضاً بوده است ولی اگر کسی بخواهد به موضوع جدی نگاه کنه خیلی جا واسه حرف زدن هست.
قربانت سهراب

روشنايي صبح said...

سلام شهربانو جان من خيلي دلم مي خواست كه مي توانستم آمدن امام زمان را از ته قلب باور داشته باشم.يعني ديگه ظلم بايد تا چه حد بشه؟يادمه بچه بودم كتاب مي خوندم توش نوشته بود كه ماموراي دولت مي آمدن بزور از فقرا ماليات مي گرفتن.با خودم مي گفتم خوب اينها چرا پولهاشون رو قايم نمي كردن و از اين فكرها.حالا مي بينم ديگه وقتي مي تونن نرخ مكالمه رو به راحتي بالا ببرن تا خسارتشون جبران مي شه ديگه چرا زحمت بكشن در خونه رو بزنن يا از ديوار بالا برن.از تلويزون مي بيني يارو راحت تير مي اندازه انگار بازيه!ديشب صداي جشن براي امام زمان مي آمد زير نور ماه كامل بهش مي گفتم خداييش آقا شما الان دقيقاً كجايي؟...مي دوني شهربانو جان انتظار راحت ترين كاره.و اينكه بگي يكي مياد قائله رو ختم مي كنه.حالا كي؟نمي دونيم!

ژاله said...

شهربانو جان مگه من چند وقته به وب لاگ تو سر نزدم؟ گويا همه چيز عوض شده. ببخش باور كن خيلي درگيرم و خسته و كلافه. مطلب آخري را خواندم ولي بايد باز سر فرصت برم سراغ قبلي ها. شهربانو جان من هم مثل كامنت گزار اولي اصلا"‌به امام زمان و اين حرفها اعتقاد ندارم. فقط خدا و خدا.

افرا و پاییز said...

از خرافات بیزارم...از مروجین خرافات متنفرم... از باور کننده های خرافات خسته ام... از این همه حماقت به کجا پناه ببریم؟

Anonymous said...

موضوع امام زمان و اینها نوعی شرک است و مغازه ای برای مراجع تقلید و آخوند ها . این موضوع توهینی است برای خدا . هر کس هم به این چیزها اتعقاد داشته باشد در واقع خدا را نمی شناسد زیرا خدا نیازی به این افراد و چنین اشخاصی ندارد اگر نیازی داشت که بی نیاز است خودش قدرت آن را داشت که خود را بشناساند . این آقا امام زمان چنان بیغیرت و دست پا جولفتی بوده که 2 بار پدر و پدر بزرگش را منفجر کردند کاری نتوانست انجام دهد وای بر ایرانیانی که پسر خامنه ای دنبال الواطی و جوانان ایرانی دنبال امام زمان !! آخرش همین میشود که شد


از راسته کوچه