به دعوت ارگون عزیز می نویسم .
اولین مدرسه من دبستان ملی فرهنگ بود . مدرسه ای که حیاطی بزرگ و اتاقهائی تودرتو داشت . خانه ای بزرگ و قدیمی که مدرسه شده بود .
....
یک خبر :
صادق اهری از وبلاک نویسی و وبلاک خوانی یک ایده صحیح و سالم و به درد بخور به دست آورده است . کار با ارزش وی ایجاد لینک کده ای در مورد بیماری ام . اس است . در مورد این بیماری در این وبلاک جدید خواندم و مطالبی آموختم . دوستان عزیز گفتم که خیلی کم سوادم و از این دنیای اینترنتی خیلی درسها می آموزم .
17 comments:
خانم عزیز ،سلام و خسته نباشید
اگر بگویم بنده تمام نوشته هایتان را از اول دنبال کرده و از آنها بعنوان یک اثر وبخاطر ساده نویسی خیلی خوشم آمده دچاراغراق نشدم.فقط در این بین چیزی که فکرم و روحم را مشرش کرده این است (مخصوصا بعد از خواندن نامه همکارتان در بخش *حکایت یک ضرب المثل *)که همه اش فکر میکنم این خانم چه سرنوشت ناخوش آیندی داشته که در طول زندگی 50 ساله اش ، یعنی از بدو تولد همه اش دررنج و عذاب بوده و همیشه 50 سال مظلوم واقع شده چه از طرف مادر ،خواهر ، برادر وچه از طرف همسر،مادرهمسر، آموزگار و دبیر ، ناظم و......!یاده شعری می افتم که گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب زمزم و کوثر نتوان سفیدکرد .
با کمال تاسف و همدردی باور کنیدخیلی دلم میخواهد بشنوم که نوشته هاتون فقط داستانهائیست و بس نه زندگی گذشته خودتان !! بخاطر اینکه خودم را گول نزنم بعنوان یک خواننده آثارتان (کتابتان و وبلاگتان )انتظار دارم دوباره از خودتان بشنوم یا بخوانم که اینهاداستان هستند نه واقعیات زندگی خودتان ! و اگر واقعا همچین سرنوشتی تا حال داشتید و چنین اتفاقاتی در زندگیتان بوده است شاید دلایلی هم داشته ! ممنون میشم اگر در این موارد هم اشاره ای بکنید
کامران
شهربانو جانم . هر چه میخواهید دل تنگتان بنویسید .غمنامه نیست . اینجا برای همین نوشتنها و سبک شدنهاست
روی ماهتون رو میبوسم
منتظر خواندن سرگذشتتان هم میمانم !
زن ایرانی...مگر چقدر توان دارد!
آخ خ خ خ
خانم محترم از ديار و تبار من
نميدونم در اين حدي هستم كه به خودم اجازه بدم از مطالبت تعريف كنم يا نه؟ فقط همين قدر بگويم كه فوق العاده مينويسي، اينقدر كه حيفم اومد لينك وبلاگتو تو لينكدوني وبلاگم نذارم
خانم محترم از ديار و تبار من
نميدونم در اين حدي هستم كه به خودم اجازه بدم از مطالبت تعريف كنم يا نه؟ فقط همين قدر بگويم كه فوق العاده مينويسي، اينقدر كه حيفم اومد لينك وبلاگتو تو لينكدوني وبلاگم نذارم
"كمنت قبلي هم از من بود ولي به اشتباه آدرس وبلاگ تعطيلم رو دادم. وبلاگ اطليم همينه"
من که عاشق معلمی هستم
.
نمی دونم دقیقا علتش چه بوده ولی همیشه خیلی مورد توجه معلم ها چه در مدرسه و چه در دانشگاه بودم با اینکه شاگرد متوسطی از نظر درسی بودم
شهربانو جان چه خوب که شما از تلخی های گذشته درس گرفتید و برای شاگرداتون از اون معلم مهربون ها شدین.
ممنون از دعوتتون حتماً شرکت میکنم
سلام
ممنون از لطفت
اگه شد مینویسم.بهترین دوران تحصیل من دوران دبیرستان بود که ازش خیلی خاطره دارم
سلام
یورولمایین قایا قیزی
یئنی کیلیپ حاضیرلاندی
آتیلا (یالنیز آتیلا)
www.yalniz-atila.blogfa.com
سلام شهربانو باجی
بو گونلر داها آز وقت تاپیرام کی اینترنت گلم
آخی داها کیشی اولمیشام ایشه گدیرم
ولی گنده ایلک فرصتده یازاجاغام
سلام
خطره خوبی است ولی حالا دیگه تنبیه به شکل قدیم در مدارس مرسوم نیست . امروزه بیشتر به تشویق بجای تنبیه توصیه می گردد.
هیچ خاطره شیرینی نبود ؟
من هنوز دبستانم یادمه که همکلاسیم سر کلاس به خاطر استرس از معلممون جیش کرد تو شلوارش و اون معلم باهاش چی کار که نکرد..همون پایه ضعف درسی اش شد و کلاس اولو رد شد.بعید می دونم به دوره راهنمایی رسیده باشه.........
سلام
"زائر آتش "بروز شد آدرس : http://www.712t.blogfa.com
علی تنهاست
23سال مبارزه برای مکتب , 25 سال تحمل برای وحدت , 5 سال تلاش برای عدالت.
سه شعار خلاصه زندگی علی است: مکتب, وحدت .عدالت .
شب قدر شبی است که باران فرو می ریزد
چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره ای از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن ُخشک و غبار آلود زیستن و مردن
" دکتر علی شریعتی "
امروز هیچ نقدی نمیکنم
سپاس و بدرود
شهربانوی عزیزم
شرمنده ام میکنی با مهربانیت.
با عرض معذرت فراوان اگر اجازه بدی من طبق روال همیشگی ام تو بازی شرکت نکنم.
ولی می تونم در یک جمله کوتاه بگم که عاشق مدرسه و محیطهای آموزشی بوده ام و هستم و خواهم ماند.دوری از محیطهای آموزشی به من احساس رکود و حتی مرگ میدهد.
و در آخر جمله تصلی را برم و بگم:
دوستت دارم خیلی زیاد
نی لبک
سمانه خانم خوشحالم که روز به روز روش تعلیم و تربیت عوض میشه .
شهربانو
نگاهی نو عزیز : چرا وبلاکتون خطش تغییر کرده ؟
شهربانو
جناب کامران
با تشکر از محبت شما
جواب جناب همکار را در همان حکایت ضرب المثل نوشتم .
شهربانو
Post a Comment