2007/09/11

حکایت یک ضرب المثل


اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گله جاخ ( هیچ بدی نمرد که خوبی جایش را بگیرد )
روزی روزگاری در آن زمانهای نه چندان دور و نه چندان نزدیک در ولایتی که بزرگترها برای فرزندان خود تصمیم می گرفتند و دخترشان را به عقد پسری درمی آوردند ویا برای پسرشان زن می گرفتند ، مردی زندگی می کرد .

متن کامل

وبلاک بدون فیلتر

7 comments:

نگاهی نو said...

شهر بانو جان کفران نعمت(لقمانها) می کنی
؟؟؟؟؟؟

حالا بزار بریم اون ور معلوم میشه چه نقشه ای برامون کشیدن

Anonymous said...

:-)
شهربانوی گل چه حرفات همیشه درسته ....البته به نظر من اگه قانون درست باشه درست مثل آلمان و دانمارک این مردها قدرت اینکه بخوان زور بگن رو چندین درصد کم میکنند....از ترس :-)

Anonymous said...

شهربانو جان،‌منم برعکس مردها که اسم حور و پری می‌شنون دهنشون آب می‌افته هر وقت به قلمان فکر می کنم حالم بد می‌شه.. در اون دنیا باز این قلمان‌ها هستن که لذت می‌برن و احتمالا به ما زور خواهند گفت:)

خاتونك said...

به افسانه می ماند وعده های دکانداران دین!!

Anonymous said...

مشکل تو و زیتون از چندش شدنتان به هنگام شنیدن کلمه‌ی "غلمان" می‌دانی چیست؟ !نه مطمئئن!
شاید داستان گربه‌ی فراری از خانه‌ی پیرزن فقیر باشد و رفتن‌ش به خانه‌ی شاه که دستور زدن به تیرش داد.
اگر چستم از دست این تیر زن/ من کنج ویرانه‌ی پیرزن

Anonymous said...

اگر يك وقت حكايتهاي شهربانو تمام شود ما چه بكنيم؟ امان از اين حوري ها و قلمان ها كه وصفشان دنياي مارا خراب كرد و آخرت مردها را!

Anonymous said...

من متاسفانه اصل ÷ست رو نتونستم ببینم