2009/02/17

مختصر به بهانه آن روز

آن روز 29 بهمن 1356 روزی که تبریز قیام کرد
آن روز که سروان حق شناس با اسلحه کمری به سوی محمد تجلی شلیک کرد
آن روز که مردم یکپارچه شیشه های بانکها و مغازه ها و سینماها و آتش زدن لاستیکها را آتش زدند
آن روز که هیچ یک از قیام کنندگان داخل بانک به اسکناسی و سکه ای نیم نگاهی نیز نکردند
آن روز که همه یکپارچه می گفتند : بیز بو شاهی ایسته میروخ والسلام / ما این شاه را نمی خواهیم والسلام
آن روز که در مقابل اخبار مبینی بر اینکه قیام کنندگان اوباش و ارازل و تجزیه طلب و خارجی بودند شعار سر داده شد که : جام سیندیران اوروجعلی ، اوت یاندیران بوروجعلی ، هاردان اولدو خاریجه لی ؟
آن روز 29 بهمن 1356 شهر تبریز بود
**
امروز سالگرد خاموشی مردی بود که به خاطر جانش چانه نزد

ملاقاتی
آمد
دستش به دستبند بود
از پشت میله ها
عریانی دستان من ندید
اما
یک لحظه در تلاطم چشمان من نگریست
چیزی نگفت
رفت
اکنون اشباح از میانه هر راه می خزند
خورشید در پشت پلکهای من اعدام می شود
خسرو گلسرخی

**

جشن سپندارمذگان والنتین ایرانی در تبریز

7 comments:

Anonymous said...

٢٩ بهمن خودم كردم كه لعنت بر خودم باد

Anonymous said...

شهر بانو خانم از عجایب روزگار همین حقشناس را برای اینکه هم گزندی یه او نرسد وهم مردم تبریز آرام بگیرند انتقالش دادند به تهران و کلانتری ما که من سرباز بودم خدایش بیامرزد انصافا تا آخرین روزی که بودانصافا هیچ بدی از او ندیدم اگر زمانی فرصتی بود ومناسبتی حتما مینویسم

اقاقیا said...

بمیرم برای دل تنگت شهربانو جان
هر وقت می گویی دلم تنگه، تکه ای از قلبم کنده می شود

اقاقیا said...

بمیرم برای دل تنگت شهربانو جان
هر وقت می گویی دلم تنگه، تکه ای از قلبم کنده می شود

Anonymous said...

همه آن روزها در خاطره مان حک شده اند و چه غریبانه در عزلت و تنهایی خویش ، غوطه میخورند . یاد صداقتهای راستینش به نیکی و خیر باد


اهری

Anonymous said...

درود برتو شهربانوي دوست داشتني.
مرسي از كامنت تو. اميدوارم در كنار هم بتوانيم عاقبت كاري براي مخلوقات بيصداي خدا انحام دهيم.

Anonymous said...

شهربانوی عزیزم،ممنونم از اینکه همیشه به من لطف داری.همیشه نوشته های زیبایت را می خوانم و از قلم شیوایت لذت می برم.زنده باشی.