2009/02/07

قصاص ، بخشش ، انتقام

آن قدیمها که هنوز مدارس به سبک کنونی به وجود نیامده بود ، دانش آموزان برای آموختن علم و دانش به مکتب می رفتند. در مکتب بچه ها قرآن و کلیله و دمنه و بوستان و گلستان و کتابهای دیگر ادبی را می خواندند و می آموختند. آن زمانها برای تنبیه دانش آموزان از فلک استفاده می شد. دو کف پا را به چوب می بستند و بر کف پا چوب می زدند.

متن کامل

قصاص یعنی دو تا چشم کور دیگر

حکم قصاص جوان اسید پاش تایید شد

چشم در مقابل چشم روش آدمیزاد نیست

حکم قصاص چشم در مقابل چشم

چشم در مقابل چشم به کجا ختم می شود؟

چشم در مقابل چشم جنایت است یا عدالت؟

نمایشنامه چشم در برابر چشم - غلامحسین ساعدی خواندنی است

قصاص

**

بالاترین

10 comments:

Anonymous said...

ما كه بچه بوديم ميگفتند چوب معلم گله هر كه نخوره خله اما اين خانواده داغدار از نادران زمانند در دوره ايي كه ديه و . . كاسپي شده اانها ميگدزند

Anonymous said...

مَنیم رحمتلیک دَدَم اوزامانین دوققوزوناجان مکتبخانادا و مدرسه دَ اوخوموشدی، هی محتبخانانین فَلَقَییه باغلاماسیننان دییَردی . دِدین بو ناغیلی اوزامانلارین خاطره لرین دیریتدین . چوخ و یاخشی یاشا




اهری

Anonymous said...

خدا رو شکر این موارد کمتر شده است

Anonymous said...

در بلاگ نیوز لینک داده شد

Anonymous said...

jan dedim chor eshitdi !!

Anonymous said...

شهربانو جان سلام..... قصاص هرگز راه حل نبوده و نیست یادمه اوایل که از ایران اومده بودم از این خارجیها میخندیدیم که مثلا عیسی مسیح اگه بهش سیلی مبزدند اونطرف رو هم مگیرفته جلو آدم که اونطرف رو هم بزنید...اون زمان مغزمان شستشو داده بود از معضلات و کینه یر بودیم الان میفهمم که آدم هرچه که انسانیتر برخورد کنه صحیصتر عمل کرده...انسان بالاخره راه درست رو یاد میگیره اما از آدمهایی که ادعای راه درست رفتن رو میکنند و حیوانات صد شرف به اونها دارند در عجبم

اقاقیا said...

شهربانو جان
کلاس پنجم ابتدایی بودم، میز اول می نشستم، میز اول را همیشه دوست داشتم، معلم حساب ما خشن بود و مرتب بچه ها را تنبیه می کرد، ازش بدم می آمد، چون وقتی تمرینی را به اشتباه حل می کردیم انگشت نشانه اش را خم می کرد و محکم به وسط فرق سرمان می کوبید، نحقیرمان می کرد، پسرها که جای خود داشتند، به دخترها هم رحم نمی کرد، همین شد که از درس حساب و بعد ها ریاضی و جبر و مثلثات بیزار شدم، من هیچ وقت او را نبخشیدم، حالا که دیگر سال ها گذشته و یاد گرفتم که از کسی کینه ای به دل نداشته باشم از او نیز کینه ای به دل ندارم اما نمی توانم تحقیر های او را از یاد ببرم، او باعث شد که من از انجام و رو در رویی با پاره ای از مسائل زندگی ام از خود ضعف نشان دهم، چند سال پیش فهمیدم که معتاد شده و زندگی نا بسامانی دارد، آقای صالحی از موهای فر فری سیاهت و دهانی که هر وقت روی دفتر حسابم خم می شدی نا نکته ای را متذکر شوی تمام تف و آب دهانت را روی سر و صورتم می ریختی بدم می آید

Anonymous said...

سلام منیم غیرتلی انام. درد و بلاتون بخوره تو سره کاظم ساری گلین و هرچی ادم پست و بیشرف هست . امیدوارم که
سایه شما همیشه بر سر فرزندانتان باشد.وارزو دارم که همیشه خوش و خرم باشید در پناه پروردگار

Anonymous said...

سلام شهربانو جان از اين پست شما دلم به درد آمد.واقعاً بايد معلمي شغلي هست كه انسان فقط مسئول درس ياد دادن به فرزندان مردم نيست.

سامان said...

سلام
کامنت گذاشتن براتون سخت شده نمی دونم مشکل از کجاست ولی باید 20 بار بزنی تا شاید یک بار بگیره.
*****
در مورد این پست بگویم من در دوره مدرسه خیلی تنبیه شدم و هیچ گاه به همین خاطر از درس و مدرسه خوشم نمی آید اما بعضی مواقع بدم نمی آمد بمیرم و یخه معلم را بگیرند. تا تنبیه شده باشد.