هفته گذشته از طرف دختر همسایه دعوت شدم تا در مورد 14 مرداد ودانشجویان در بند و همبستگی اهالی وبلاک شهربنویسم . مانده بودم که چه بنویسم و چه ننویسم . در بیشتر موارد برای نوشتن جمله کم می آورم . اما امروز با خودم گفتم حداقل می توانم برای رفع بلا و آرزوی سلامتی و آزادی دانشجویان دعا کنم . دعا تنها کاری است که از دستم برمی آید . مادربزرگم می گفت : اگر دعا مستجاب هم نشود یک کمی آرامش روحی که به انسان می دهد .
7 comments:
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
اينجا مشكل بر سر انسان بودن وماندن هست
چه دانشجو چه كارگر اتوبوس راني
من خيلي خبرها رو دنبال مي کنم مقالات مختلفم مي خونم.ولي ديگه همه برام تکراري شده.هيچکس نمي تونه جواب قانع کننده اي به اين سوال من بده
چه بايد کرد؟؟؟؟؟
شهربانوی عزیزم تمان نوشته های شما زیباست و پر از درس
موفق باشی
نمیدونم چی بگم. واقعا جز دعا کردن دیگه کاری از ما ساخته نیست
شهربانو جان اولا ممنون که دعوت رو قبول کردی من شرمنده که اسم همه دوستان رو پاک کردم چون فکر کردم بهتره آدم بهش فشاری نباشه در چنین مواقعی مخصوصا برای کسانی که در ایرانند ...خودشون تصمیم بگیرند خیلی بهتره....تو نوشته هات همیشه مطلب داره برای گفتن ...اصلا شکسته نفسی نکن که قبول نیست ...بعد از اون هم این گفتنیها رو باید گفت تا همه مطللع باشند ...باز هم ممنون از لطف تو دوست عزیزم از دور میبوسمت
شهربانوی عزیز ،خواهرم
همه میدانند که این شعبده بازی حکومت خودکامه هیج ارمغانی جز ذلت و بدبحتی برای این مردم نیاوردند. لذا همه این کارها ترس حکومت ازملت را نشان میدهد .پیروز باشید
رامین
رامین عزیز ، آراز عزیز ، آرش عزیز با نظرتان موافقم و راستش من هم نمیدانم چه باید کرد .
شهربانو
Post a Comment