2007/01/30

به بهانه تاسوعا و عاشورا


آن زمانها با شروع ماه محرم ، بازار نذر و احسان و روضه خوانی داغ می شد . برای پاک کردن برنج به خانه همسایه می رفتیم . زن همسایه به هر یک از ما سینی بزرگی می داد . بعضی وقتها سینی کم می آورد و ما مجبور می شدیم برای آوردن سینی به خانه خودمان رفته و سینی را بغل کرده و به خانه شان ببریم . او برنج خام را یک گوشه سینی می ریخت و ما با انگشتهایمان برنجها را به وسط سینی کشیده و سنگ و آشغال ها را جدا می کردیم و آن را به گوشه دیگر سینی می کشیدیم . به باور بزرگترهایمان این کارها خدمتی بود به درگاه امام حسین علیه السلام و توشه ای بود برای آخرت . من و مهنازهم برای آخرت خود به توشه نیاز داشتیم . در مجالس روضه خوانی ، تا ملا شروع به نوحه خوانی می کرد ، مادربزرگم زار زار می گریست . طیبه خانم نوحه سرائی می کرد . فیروزه خانم سوگوار علی اکبر می شد . راضیه خانم فغان سر می داد . می گفتند : هر چه بیشتر بگریی راحت تر از پل صراط می گذری . همان پل نازک تر از موئی که من و مهناز در گذشتن از آن شک داشتیم . ولی ما نیز سعی می کردیم گریه کنیم اما کوششمان برای گریه بیهوده بود واشک از دیده گانمان گریزان . روزی از خاله تاماری مرحومم پرسیدیم : چرا اینها به این راحتی گریه و فغان سر می دهند و ما نه ؟ در جوابمان گفت : مادر بزرگ در سوگ نوعروسش اشک می ریزد ، طیبه خانم در عزای دختر مفقودش همانی که چندی پیش دستگیر و هنوز هم خبری از او نیست می نالد . فیروزه خانم سوگ علی اکبر خودش را دارد که اعدام شد . راضیه خانم عزای جوانش را دارد که بیمار است و هزینه دوا و درمانش را ندارد اوره ک یانماسا گؤز آغلاماز ( اگر دلت نسوزد ، چشمت نمی گرید . ) شما بهانه ای برای گریستن ندارید . راست می گفت . من و مهناز دردی نداشتیم . دردی هم بود خنده درمانش بود. اما زمانی رسید که خنده از درمان دردم عاجز شد
به یاد سخنان خاله تامارای مرحومم می افتم . های های می گریم و شاپالاغنان اوز قیزاردیرام ( با سیلی صورتم را سرخ می کنم ) می گریم ، بر چهل و هشت سال عمر بر باد رفته ام ، بر غم غربتم ، به تبعید اجباریم ، بر دوری از دیارم ، به درهای بسته وطنم ، به اینکه ارزشم در آن دیار ارزش نصف مرد است ، به ناقص العقل پنداشته شدنم ، به ملک خصوصی شوهر بودنم و .... های های گریه می کنم .

20 comments:

BA}{AR said...

ای داد بی داد

Anonymous said...

salaam,
sharbanoo jaan, hameye maa dard dariim belkahare kamoo zeyaad. zendegi beh har haale hamine, man beh natiijeh resiidam keh entezaare maa bish az had bood. tu keh mashallah inghadr javooni keh man mikhaam dokhtaram sedaat konam az in beh bad,

yekam shaadi kon dokhtaram.

عمو اروند said...

شهربانوی گرامی!
نوشته بودی که من چه می‌نویسم! متشکرم!
من به زبان خودم می‌نویسم و تو به زبان من. اگر من به مانند تو می‌توانستم به سوئدی بنویسم، کلاهم را به آسمان هفتم پرت می‌کردم.

.

Anonymous said...

سلام شهربانوي دوست داشتني من
كاش مردم ميفهميدن كه اين هم به يك نوعي روغن ريخته رو نذر امامزاده كردنه.
خيلي قشنگ نوشتي...ديروز از كنار مسجد آذربايجانيها رد شدم."آقلاما زينب آقلاما"....اما خودمون داريم گريه ميكنيم...اونهم بخاطر چي!ميبوسمت.دلم ميخواست اگر وقت داشتي مطلبم رو بخوني.

Anonymous said...

عزیزم شهربانو جان سلام
منهم درست شب تاسوعا سوزش خنجری را از پشت سر ..درست وسط ستون فقراتم حس کردم و چقدر خوشحالم که در این ایام بهانه برای گریستن فراوان است و کسی دلیل چشمان پف کرده ام را نمی پرسد
قربان بزرگی سید الشهدا که سالی چند روز فرصت اشک ریختن برای سوزش زخم دلمان به ما می دهد
گریه کن خواهر خوبم
گریه کن آنسان که تکان شانه هایت پایه های عرش خدا را بلرزاند
گریه کن خواهرم...
منهم پا به پایت در عزای امام حسین !!هق هق غریبانه ام را سر خواهم داد

Anonymous said...

salam, bedone hich moghdameh ey ma yek grouhe kochik hastim ke mikhahim dar ye projehe boland modat ro yek rostaye kam jamiat hade aksar 1000 nafari kar konim, jaee ke khonehe behdasht va madrese nadashte bashe, age atrafe maako jaee ro mishnasid lotfan begid ,e-mail e man
royaye_keshavarzi@hotmail.com hast,
omidvaram har ki ke in payamo mikhoneh va dost dare kare risheh ey bekone ye javabi be man bede,

Anonymous said...

کجاست مادر کجاست گهواره ی من .... گریه کن دلت سبک بشه عزیزم شهربانو

Anonymous said...

این روزا هم هر کسی می تونه گریه کنه بدون اینکه بخواد توضیح به کسی بده تو مملکت ما که برا هر کاری باید توضیحات کاملی به همه داد نعمتیه
مواظب خودتون باشید.

Anonymous said...

راستش رو بخوای هر وقت میام اینجا و نوشته های شما رو میخونم بعدش میبینم که حرفی برای گفتن ندارم ، نمیدونم چرا ....
شما به بزرگی خودتون ببخشید ....

Anonymous said...

سلام
گريه كنيم تا دلمان خالي شود
گريه براي اينروزامون هم كفاف نميدهد

احمدسیف said...

Banou jaan:
Salam, man alaan emailam kar nemikoneh va nemitoonam barat email beferestam. Bara-ye hamin amadam in ja bara-ye arz salam.
Salamat bashi

Anonymous said...

از تمام جشن ها و شکر گزاری ها و آیین های باستانی ایرانی دو تا در تاریخ پایدار ماند و از نفوذ هویت برانداز عرب و حمله خونین مغول و وانهادگی در برابر مدرن، زنده عبور کرد و یکی از آن سوگ سیاوش بود. چرا که ایرانی همیشه سوگ وار ماند و هرگز فرصت نکرد تا لباس سیاه از تن به در آورد. همیشه قبل از این چهل تاریخی مصیبت تاریخی دیگری را تجربه کرد. و سوگواری کم کم تبدیل شد به مفری برای تسکین همه دردهایی که از درمان آن عاجز است.
مبادا مبادا که در این راه سرزندگی و روحیه مبارز و امیدوار خودمان را از دست بدهیم. فاصله ها برای پرکردن درست شده اند برای اینکه من و تو خوابمان نبرد برای دیدن و نشان دادن نه برای، گریستن برایِ
پس نوروز را هم فراموش نکنید. اگر طبیعت چهل و هشت بار زمین خورده یا خوابیده گو باش ، ولی باز هم دو ماه دیگر برمی خیزد.

http://www.esnips.com/profile/54abe37d-24f1-40cc-91df-86b42b2e1b72

Anonymous said...

آرمین عزیز : باور کنید انتظارمن نه تنها بیش از حد که کمتر از حد نیز نبود و گاهی وقتها به همین دلیل بیشتر دلم می سوزد .اما با همه سختیها به آینده ای که زیاد هم از عمرش باقی نمانده امیدوارم . از لطف پدرانه تان تشکر می کنم و من نیز می خواهم پدر صدایتان کنم . پدر گرامی
شهربانو

Anonymous said...

خسرو عزیز : قرنهاست که در سوگ سیاوشان تعزیه خوانیم . از اسطوره شروع و با حمله اعراب و مغول و تاتار و افغان و عراق و خودی و بیگانه و ... و هنوز ادامه دارد
تلاش می کنم که سر پا بمانم .
شهربانو

Anonymous said...

رویای کشاورز عزیز : من متاسفانه سالهاست که دور از ماکو هستم و چنین مناطقی را نمی شناسم و متاسفم که نمی توانم در این مورد کمکتان کنم . اما برایتان آرزوی موفقیت می کنم .
...
نگین شیرازی : آدرس وبلاکت را عوض کردی و نمیتونم پیدات کنم . اگر پیامم را خواندی آدرس وبلاکت را برام بنویس .
شهربانو

Anonymous said...

raasti dokhtaram, iin site

www.azworld.org dorost shode alaan va mitooni beh ahngaash gosh bedi.

iin ham lyrics yeh ahang az rubabe (mitoni gosh bedi tu hamoon site):

آی داغلار سنده گؤزوم وار

آی منده درده دؤزوم وار


خبر وئرین یارگلسین


آی اوره گیمده سؤزوم وار


گل بیزه گل بیزه گل بیزه یار


قوربانام او قاش گؤزه یار


آی سو گلیر آرخا نه وار


آی دولانمیر چرخه نه وار


منده ن اؤز یاریم کوسوب


هئچ بیلمیره م خلقه نه وار


گل بیزه گل بیزه گل بیزه یار


قوربانام او قاش گؤزه یار


سن سیز آی یار منیم خوش گذرانیم یوخدور


سن کی یوخسان ائله بیل جیسمده جانیم یوخدور


عشق پروانه سییه م غم اوتونا تابیم وار


خسته بلبل کیمی هر لحظه توانیم یوخدور


یامان گونومده منیم بیرجه اومیدیم سن سن


سن سیز هئچ بیر کسه عالمده گومانیم یوخدور


عشقینه باغلی اولاندان بری مجنون کیمی یه م


ائله سرگشته یه م هئچ یئرده مکانیم یوخدور


صبریم ای یار الینده ن غم هجرانین اولوب


بیرده غم چکمه یه بو جیسمده جانیم یوخدور


آی من عاشیقم گنجه وار


آی شکیل شیروان گنجه وار


یار یاردان آیریلسادا


آی محبت قلبینده وار


گل بیزه گل بیزه گل بیزه یار


قوربانام او قاش گؤزه یار

Anonymous said...

پستتون دلمو به درد آورد!

خاتونك said...

شهربانو جان خاله تامارای شما راست می گفته در این جور مراسم آدم یاد غم و غصه های خودش میفته که گریه می کنه.
شما هم هنوز خیلی جوانید والله از مدونا جوونترید( چشمک) چرا اینقدر نا امید شدین؟!! هنوز خیلی راه در پیش دارید

Anonymous said...

شهربانوجان مطالبت بسيار زيباست من اتفاقي وبلاكتو ديدم واز اين اتفاق بسيار خرسندم
شب در وقت خواب قدری فکر کنیم که امروز چه کرده ایم که لیاقت زنده ماندن فردا را داشته باشیم
زنده باشي و سر فراز سبز وسر زنده در ضمن اگر سري به من بزني خو شحالم ميكني و اگر با تبادل لينك موافق باشي صد چندان

Anonymous said...

آرمین عزیز : پدر گرامی من از آدرسی که دادید تشکر می کنم . دیدم و آدرس را برای خودم ذخیره کردم و در بلاکفا هممعرفی خواهم کرد .
...
نفیسه جان از همدردیت تشکر می کنم .
شهربانو