2007/01/24

تئللی و تلخون


باز اولین روز درس بود . وارد کلاس شدم . بعد از سلام و احوالپرسی و معرفی خودم نوبت به بچه ها رسید . دختری چشم عسلی و تپل با پوستی روشن و زیبا و با لبخند جلو آمد و با گچ آبی رنگ اسمش را روی تخته نوشت ( تئللی ) خودش را چنین معرفی کرد که فرزند فلان بزاز است و چند سال پیش پس از وفات پدربزرگش از روستا به شهر کوچ کرده اند .

15 comments:

عمو اروند said...

من پسری دارم که ۲۷ فوریه وارد ۲۶ ساله‌گی می‌شود. او آدم معمولی نیست ولی کسی او را خل و دیوانه هم نمی‌داند. احمد ابوالفتحی" روی شیروانی داغ" مطلبی راجع به این افراد نوشته است. خواندنش را توصیه می‌کنم در این جا http://shirva.blogspot.com/search/label/%D8%A7%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7

Anonymous said...

سلام
در اين وبلاگ كه ايميلت را پيدا نكردم / لاجرم از ايميل وبلاگ پرشين بلاگي استفاده كرده و تا هنوز پاسخي نگرفتم
چرا ايميلت را در اينجا نميگذاري عم قيزي

Anonymous said...

راستش من یه جورایی فکر میکنم حق با اون خانم بوده ، شاید برای اون دختر هم بهتر بود که به مدرسه استثنایی بره ، شاید بزرگترین خیانت رو مادر اون بچه در حق خودش و دامادش کرد ، نمیدونم ، شاید هم حق با شما باشه ...
ممنون بابت لینک شهربانو جان ....

Anonymous said...

سلام
در آخرين مطلب وبلاگم نياز به ترجمه يك ضرب المثل تركي داشتم كه شما را معرفي كردم ! لطفن آنجا سري بزنيد

Anonymous said...

سعید عزیز : در این مورد با شما هم فکر نیستم و خانم معلم را مقصر می دانم . بعد از محیط خانوادگی مدرسه بهترین جامعه برای کودک است و راندن دانش آموز از مدرسه به هر بهانه ای کار اشتباهیست . با آشنائی که با آن خانواده داشتم تلخون در زندگی خود بعد از ازدواج موفق بود و همسرو خانواده همسرش نیز از او راضی بودند . آن موقعها که برای معلم درصد قبولی مطرح شد تلخون جز دانش آموزانی بود که ضربه این طرح را خورد . در مدرسه نیز بجز ضعف درسی مشکل تربیتی دیگری نداشت . راندنش ظلم بود .
شهربانو

Anonymous said...

شهربانو جان من گفتم شاید ...
ولی در کل ، یکی از بزرگترین مشکلاتی که بعد از ازدواج برای زوجهای جوون پیش میاد اینه که قبل از ازدواج مشکلات روحی و جسمی خودشون رو از طرف مقابل پنهان میکنند و بعد از ازدواج که مشکلات معلوم میشه طرف مقابل یا باید تا آخر عمر با اون مشکلات بسازه یا اینکه راه خودش رو جدا کنه ، اکثراً هم راه دوم رو انتخاب میکنند ...
راستی شهربانو جان ، امیدوارم از این حرفم ناراحت نشید ولی زن بودن به پخت و پز و رفت و روب نیست ، این حرفیه که خود خانم ها میزنند ...

Anonymous said...

قبول ، من تسلیمم ....
بازم ممنون بابت لطفتون ....

BA}{AR said...

سلام
این ماجرا برای من که مدتی است دارم تلاش می کنم لحن مناسب نوشته هایم را پیدا کنم خیلی آموزنده بود. این خیلی مهم است که آدم بتواند شرایط و محیطش را بشناسد و از روی شناخت صحیح تصمیم بگیرد. اگر یک ماشین ابرهوشمند به جای همکار دوم شما که باعث رسوا شدن تلخون شد، معلم او بود، او هم با توجه به اطلاعاتی که از تلخون داشت، همین کار را می کرد. فرق همکار پیش کسوت شما و همکار دیگرتان به نظر من فرق یک ماشین ابرهوشمند و یک انسان است.
ممنون از انتقال تجربه هایتان.
با اجازه به وب لاگتان لینک می دهم
اللریز آغریماسین.
بهار

Anonymous said...

معلمی مثل تو خیلی خیلی کم پیدا می شود

احمدسیف said...

Banou jaan:
Salam, rooz-e be khair.

Anonymous said...

پست فوق العاده اي بود ،من با عمل شما موافقم ،اگرچه به عرف هايي که در جامعه
نيز وجود داره ايراد ميبينم و موقعيت زنان در جامعه نيز تلخ و گزنده است.اما حرکت شما صحيح تر از معلم دوم است ،گاهي اوقات بايد ظرفيت ها را نيز سنجيد ،
زن بودن گاهي هم رفت روب است ،گاهي اوقات از يه چيز خنده ام مي گيرد که ما
زن بودن را مترادف موفقيت اجتماعي گرفتهايم .حتما اگر مردي نيز حمال و بابر که اتفاقا شغل شريفي نيز هست داست پس مرد نيست،چشم ها را بايد شست
موفق باشي در همه امور ،قلم خوبي نيز داريد.سعي مي کنم بيشتر اينجا سر بزنم

Anonymous said...

اول این که اون هایی که ما خل مزاج می دونیم همه یک جور نیستند . کما این که مگه عاقل ها یک جورند . امروز از این ها به نام افراد با توان متفاوت نام برده می شود. حتی لحن سیستم طبقه بندی بین الماای بیماریها از سال 1997 فرق کرده و این ها را بیشتر بر حسب توانشان تقسیم بندی می کنند. انصاف نیست که به همه شان بگیم خل مزاج و تکلیف رو از سرمون باز کنیم.
دوم امروز عقیده بر این است که این ها بیشتر اوقات منار دانش آموزان دیگر درس بخوانند ولی با کمک های مخصوص . یعنی درست همون کاری که تو کردی البته یکم تکنیکی تر. بگم که هر بچه ای یک منطقه رشد پروکسیمال داره. یعنی چی؟ یعنی اون کارهایی که اگه ازش تست کنند بلد نیست انجام بده ولی یک کمک خیلی کوچیک باعث می شه امتیاز اون مطلب رو بگیره. اصلا کسانی مثل ویگوتسکی فقید گفتن که کار معلم تو همین منطقست . یعنی نه زیاد کمک کنه نه زیاد تنها بذاره. برای بچه -متفاوت- هم ماجرا غیر از این نیست فقط باید دید این بچه تو چی زرنگه. حتی روش هایی هست که این بچه ها به دیگران درس بدن مثلا یک جلسه برن گاو دوشیدن ازش یاد بگیرن. این طوری هم دید بچه به خودش مثبت می شه هم همشاگردی ها می فهمند که -متفاوت- یعنی کی.
خوب شهربانو بحث مفصله من اگه زیاد بنویسم خود خواهیه. ولی در یک کلام کار تو با توجه به شرایط درست بوده. تردید نکن. من به نیروی هدایت کننده خواست انسان بودن معتقدم.
آثار ویگوتسکی رو دکتر بهروز عذب دفتری به فارسی برگردونده که روانپزشک دانشگاه تبریزه. ویگوتسکی به خاطر روسی نوشتنش سال ها بعد از مرگش در دنیا شناخته شد و عذبدفتری هم از روی انگلیسی ترجمه کرده.

Anonymous said...

یک خروار اشتباه چاپی تو چارکلمه کامنت. ولی یکیش خیلی مهمه * عزبدفتری* .
حالا از فرصت استفاده کنم یکی از تئوری های -به انزوا کشاندن- مارجینالیتی- می گه همین نام گذاری که شما گفتی مثل -دیوونه- باعث پایداری طرف در حالت انزوا و حتی القای دید به خودش می شه. و روی این تم خیلی شواهد تجربی جمع کردن. اینم یه دلیل دیگه به نفع تو دیگه چی می خوای؟
این نام گذاری ها و تغییر زبان فقط در سطح زبان نیست از نظر آنالیز گفتمان هم خیلی به مفاهیم پشت کلمات توجه می شه .این تو چند تا از یادداشت هام هست.

Anonymous said...

چه برخورد قشنگی داشتین.......

Anonymous said...

نفیسه جان و عاشق خرس قهوه ای : از لطف شما تشکر می کنم . حالا یک احساس آرامش روحی دارم .
...
خسرو عزیز : ازتون تشکر می کنم . بعد از نوشتن هر پست مطالبی جدید از شما و دیگر دوستان یاد می گیرم و این برایم خیلی با ارزش است .
شهربانو