2007/01/27

چه بنویسم؟

دوستان می دانید که برای نوشتن به اندازه چهل و هشت سال سخن دارم . امروز هم می خواستم از تاسوعا و عاشورا بنویسم . از هویج پلوی نذری روح انگیز دختر همسایه ، از شبیه خوانی مرحوم حسین آقا داماد عمه ام ، از حلوای عبدالرضا خان مرحوم خاله تامارایم ، از آبگوشت ظهر عاشورای مادرم ، از شعله زرد خوشمزه گل گز خانم زن همسایه مان ، از صبحانه صبح عاشورای شنب غازانیها ، از آش رشته کوره پزلر، از آواز خوش اکرم خانم معلم قرآن محله مان و .... اما نتوانستم اعصابم داغون شد . یاد خاطره تلخی از شب تاسوعا ذهنم را آشفته کرد . یاد قفسی افتادم که موجب تنگی نفسم شده بود . آخر زور گفتن هم حد و اندازه ای دارد . برای اولین بار آرزو کردم که ای کاش آقا شوهره بغل دستم بود و یک سیلی بسیار محکم بیخ گوشش می خواباندم چنان محکم که آغزی دالیسی نا دؤنه ( دهانش به پشت سرش برمی گشت ، همان دهانش کج می شد ) اما باز گفتم لعنت خدا بر شیطان ، صلوات بفرست زن و از این فکرها نکن . فردا و پس فردا و روزهای دیگری نیز هست می نویسی . الله هین گونلری قورتولمویاجاق کی ( روزهای خدا که تمام نخواهند شد . ) پس در این مورد در آینده می نویسم
خواستم موضوع را عوض کنم . از وطن بنویسم ، از ایران ، از دکل برقی که آرامش فردوسی را بر هم می زند ، از خلیج فارسی که دارد خلیج عربی می شود ، از چهارباغی که مترو می شود ، از فریادهائی که در ماه رمضان با دهان روزه و گرمای نیمروز تابستان برای رفتن آن و آمدن این کشیدم
یکی از بناهای عظیم و قدیمی شهر تبریز ارک علیشاه است . ساختمان آن توسط تاج الدین علیشاه جیلانی وزیر سلطان اوبوسعید ایلخانی در سال 716 شروع و در سال 724 به اتمام رسیده است . خرابش می کنند تا به جایش مصلی بسازند . مگر قحطی زمین خداست ؟
در شهر تبریز ارک علیشاه دارد ویران می شود . ارک علیشاه تبریز را نیز دریابید
...
عزیزیم ده ییشمه نه م عزیزم عوض نمی کنم
هئچ زادنان ده ییشمه نه م با هیچ چیزی عوض نمی کنم
دونیا جنت اولسادا دنیا اگر بهشت باشد
وطن نه ن ده ییشمه نه م با وطن عوض نمی کنم
....
گول ایله چمن گؤزل گل و چمن زیباست
اؤلمه یه کفن گؤزل برای مردن کفن زیباست
دونیانی دولان قاییت دنیا را بگرد و بازگرد
گؤر گئنه وطن گؤزل ببین باز وطن زیباست
...

23 comments:

Nazkhatoon said...

*اين ها کار ديگه ای به غير از خراب کردن هم بلدند مگه؟
** نازنين من حالت چطوره؟

Anonymous said...

شهربانو جان
داستان تئلی و تلخون رو خوندم... همچنین پست این دفعه شما رو.. خیلی متاسف شدم چیزی نمی تونم بگم

Anonymous said...

سلام نازنین
خوبی؟
من لینک رو اضافه کردم
مطالبت رو هم همیشه می خونم
ممنون از توجهت
پست جدیدم رو یک نگاهی بنداز و ایمیل به اینطرف اونطرف بفرست امیدوارم که موضوع ختم به خیر بشه
می بوسمت
مینو

Anonymous said...

شهربانو جان مشکل از جای دیگه هست ، نمیدونم خبر داری یا نه ، ولی من فکر میکنم این موضوع بی ربط به جریانات تکیه دراویش قم و آتش زدن اونجا نباشه .....

Anonymous said...

شهربانوي عزيزم سلام
چقدر تو مهرباني و چقدر قلبت بزرگ است ...حتي در آنطرف دنيا هم با دلسوزي همه چيز را دنبال ميكني و كاملا مشخص است كه همه جاي ايران سراي توست...از نوشته هايت و از لينكهايي كه در ليست دوستانت ميبينم. كه همه خيلي دوستت دارند و من نيز. كاش نرفته بودي...كاش مانده بودي...دلم ميخواست صباي كوچولوي من خانم معلمي مثل تو داشت وقتي به سن نوجواني ميرسيد...گرچه هروقت به اندازه رشد كند او هم كنارم خواهد نشست و نوشته هايت را خواهد خواند و چيزها خواهد آموخت.لينكم را امروز اينجا ديدم...چه شعفي دارم و چه شرمي...بابت نوشته هاي بي مقدارم...دلم ميخواهد هميشه دعوتت كنم بخوانيشان ...گرچه كه تو نخوانده هميشه حرف دلم را ميزني.ميبوسمت و غبطه ميخورم و متاسفم به حال كسي كه سالها در كنارت بود و تورا نيافت...

اصلان اصلان اوغلی said...

خانمی با روح بزرگ از ماکی (ماکو

اوغور بخیر

امروز به سایت نیک اهنگ کوثر رفته بودم شانسی به سایت اقای صادق اهری رفتم از انجا هم شانسی به سایت شما امدم. تئلی و تلخون را خواندم. من 56 ساله را در تهران در اداره در روز 8 بهمن و 28 ژانویه به گریه انداختی در حالیکه در اداره صدای مداح می امد و ان نتوانسته بود وادار به گریه ام بکند.
خدا از سر تقصیر های اقای ملکوتی نیز نگذرد. در بعد از انقلاب که امام جمعه تبریز شد تصمیم گرفت که در محل ارک مصلا بسازد. برای بهانه چینی برای خراب کردن کتابخانه ملی و سالن تئاتری که انجا بود گفت که کتابخانه که در محل ارک است و ارک در قدیم مسجد بوده است دارای مستراح است و جایز نیست لذا باید کتابخانه خراب شود. پدر من پیشش رفت گفت اگر مشکل مستراح است انجا را ببند نه اینکه کتابخانه را خراب کنی. ولی این مرد عوام گوش نکرد. دیگرانی که چشم نا محرم به کتابهای خطز انجا داشتند تشویقش کردند و بعدا کلی از کتابها منحصر بفرد انجا گیر قاچاقچی ها افتاد.الان هم ارک در محاصره اهن و اجر مسجد ضرار ملکوتی است وسند مایماقلوق اخوند هاست. به قول اقای اعلمی نمی گذارند قاشق زنگ زده اصفهانی ها چیزی اش بشود انوقت خرابی ارک تبریز عین خیالشان نیست

عه سه ن قالون
همهیشه سر افراز باشید

ستار اهرابلی

خاتونك said...

شهربانوی عزیزم اگر دست اینها بود همه مملکت را تا حالا شخم زده بودند و بجاش برای خودشون کاخ و برای احمقهای پشت سرشون مسجد و تکیه می ساختند تا بحال کم ویران نکردن

Anonymous said...

آقای ستار اهرابلی : قبل از هر سخنی از لطف شما تشکر می کنم .
در مورد اقای ملکوتی به خاطر دارید که وسط راسته کوچه مسجدی بود و مانع اتمام خیابان شده بود . آقای ملکوتی اجازه تخریب مسجد را نمی داد در حالی که در همان حوالی مساجد انگجی ، جمعه مسجدی ، مسجد ویجویه ، مسجد غفوریلار ، مسجد مولانا داشتیم . شبی چند نفر از آقاین بیل و کلنگ به دست گرفته و اقدام به تخریب مسجد کردند که دستگیر هم شدند . اما مردان دیگر باغیرت راسته کوچه جمع شده و به کمک دستگیرشدگان شتافتند که ما نیز داشتیم مسجد را خراب می کردیم و موجب آزادی همشهری هایشان شدند . بالاخره با چند سال تاخیر کار احداث خیابان راسته کوچه به اتمام رسید . و حالا حیف از ارک علشاهکه دارد از بین می رود و کتابخانه تربیت که نابود شد
شهربانو .

Anonymous said...

من نمی دونم با این کارا چی رو می خوان ثابت کنن.با چی دشمنی دارن اینو هم نمی دونم با خودشون یا با ملیتشون؟؟
امیدوارم خوب و سالم باشی شهربانوی عزیز.

Anonymous said...

سلام
وبلاگ قشنگی داری . من حسنک چوپان هستم از علی اباد بالا . خوشحال می شوم به علی اباد من سر بزنید . اگر من را قابل دانستید لینک من را هم اضافه کنید و در قسمت نظرات وبلاگم ، به من اطلاع دهید تا من نیز لینک شما را اضافه نمایم .
سر افراز باشید

خاتونك said...

شهربانو جان در ایران از اخبار ایران بی خبرم به علت سانسور اطلاعات. اون سه تا خانم که گفتید در همین رابطه ارک علیشاه دستگیر شدن؟
در ضمن این آقای اعلمی که فکر می کنم نماینده تبریز است که گفته "نمی گذارند قاشق زنگ زده اصفهانی ها چیزی اش بشود انوقت خرابی ارک تبریز عین خیالشان نیست "به نظرم خیلی متوجه اتفاقات در دیگر شهرهای ایران نیست. در همین پست اخیر شما اشاره شده به بی مهری های دولت نسبت به دیگر آثار تاریخی کشورمان. کاش ایشون هم خواننده وبلاگ شما بود تا مثل من کمی از وقایع با خبر می شد.

Anonymous said...

خانم قاقاقزی: میدانید چرا آن جنگ خانمانسوز 8 ساله بین دو ملت همسایه و مسلمان اتفاق افتاد.؟ میدانید که ریشه اکثر مسایل ایران و منطقه درست در کتابهای تقلبی مثل شاهنامه و غیره داره.؟ میدانید که اقای ناصر پورپیرار ادعا میکنند که شاهنامه بعد از دوران صفویه فقط بجهت اختلاف انداختن بین مردم منطقه و توهین به اسلام نوشته شده و سوگند خورده اند که اگر کسی نسخه ای را به ازمایشکاه دلخواه خودشان برده و سن اش را اندازه گرفته و اگر عمرش طولانی تر از دوران صفویه باشد دست از نوشتن برخواهد داشت.؟ شما به روح فردوسی مزدور ویرس گشنده دعا کنید و من هم لعنتش کنم که در گرماترین به امید آن روزی که قبر جنایت کارانی مثل داریوش و کورش و مزدوران و کلاشان بی ریشه ای مثل فردوسی به توالت عمومی تبدیل شود..

سهند

Anonymous said...

اینهم از ادعای اقای پور پیرار: بقول معروف " همدان اوزاخ کردیسی یوخین." این شوینیست های کلاش و دورغگو و بی شرف اگر ریگی در کفش ندارند از پی می ترسند.؟

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۲۶

اگر مدعی شوم نمونه ای از کتاب به خط و زبان فارسی با زمان تحریر پیش از حوالی ظهور صفویه نداریم و خواستار آن شوم که مراکز مسئول، به گزینش خویش، هر کتاب هزار، نهصد و یا هشتصد ساله به خط و زبان فارسی، با متن شعر و نصیحت و عرفان و اندیشه، که بر صحت آن سوگند می خورند و بر اصالت آن اطمینان دارند، از جمله قرآنی ترجمه دار را، برای تایید قدمت، به آزمایشگاه تشخیص بفرستند و اگر این مهم با نظارت نمایندگان دانشگاه ها و مراکز صاحب صلاحیت صورت نگرفت، پس با خبر شوید سطری از آن چه در باب فرهنگ و فارس بازی های کنونی می دانید، و مایه و پایه ی تصورات ملی قرار داده اند، واقعیت بیرون از تبلیغات دو سه قرن اخیر ندارد و آن گاه هر منبعی را که چون فارس نامه ها و شبه شاه نامه ها، واژه ای در باب معنای تاریخی و اقلیمی و هویت و حضور فارس ها و از جمله در باب خلیج آن نوشته است، دور ریختنی و در جهت ایجاد شکاف بیش تر میان مردم این ملک و همسایگان خویش و نیز مخفی کردن بی تحرکی تاریخی مطلق در ایران تا زمان صفویان بدانید و سوگند می خورم اگر مطلبی خلاف ادعای من مسلّم شد، عذر خواهانه تمام این نوشته ها را باز پس بخوانم، از این پس در اثبات قلابی بودن فرهنگ فارسیان، که با دمیدن باد فربه شده، چیزی نگویم و ننویسم و اگر هیچ کتاب و دست نوشته ای به خط و زبان فارس، از این آزمایش ساده به سلامت نجست، پس همین قدر قبول کنند که شاه نامه را پس از ظهور صفویه نوشته اند و مسیر کنونی در ستایش منزلت قومی فارسیان، که بر اساس ادعاهای شاه نامه تنظیم شده، عبور از بی راهه ی دروغ و موجب بروز اغتشاش و تشویش در ذهن ساکنان و سازندگان این سرزمین است و از آن که می دانم نمونه ای برای تشخیص به آزمایشگاهی فرستاده نخواهد شد، تا روسیاهی به بار نیاید، پس به شیوه ی خود جدید نویس بودن شاه نامه و نظایر آن را اثبات خواهم کرد و اگر اشاره ی روشن تر بخواهید، بپرسم که آن شاه اسحاق اینجو و امیر مبارزالدین محمد و شاه شجاع و شاه منصور و غیره، که به عهد حافظ با شهامت و غیرت مملکت داری کرده اند، کاخ و کوشک شان را در کجای شیراز بنا کرده اند که تا صد سال پیش، شهرکی کوچک، بی توسعه و کم وسعت تر از شاه عبدالعظیم امروز بوده است؟!!! و بیافزایم که مبنا و محل دعوت من، در اساس رو به تدارک این مهم دارد که جز ترک ها و اعراب مهاجر، اقوام کنونی جمع شده در این آب و خاک، که باز هم مهاجرینی کم و بیش ناشناس اند، در نام و نحله، دیرینگی محرز قابل شناخت ندارند، برتر شماری احتمالی خویش را، با توسل به افسانه ها جار می زنند، ایران پس از پوریم، هویتی روشن تر از تعلق اسلامی ندارد و ایرانیان به طور عام، تنها جزیی از امت اسلام اند.


www.naria.blogfa.com


سهند

Anonymous said...

خانم قاقاقيزی: قصدم از نوشتن رنجاندن شما نيست زيرا که به شما احترام زيادی قايل هستم. اما اگر برادر و خواهر خودم هم ناآگاهانه به چشم مردم خاک بپاشد ازش بيرحمانه انتقاد می کنم. من نه شما را می شناسم و نه شوهر قبلی تان را و نه زندگی شما دونفر آگاهی دارم. ولی از آنجائی که تقريبا هم شناخت خيلی خوبی از مرد و زن دارم و هم که خودم در جهنم فرهنگ ايران بزرگ شده و شاهد زندگی زناشوئی ديگران بودم شکی ندارم که شما لا اقل خیلی از حقيقت را بيان می کنيد. و اگر به هماه طلاق خود نگاهی کنيد درش فقط يکی دو تا عنصر تعئين کننده خواهيد يافت. يکی وجود دروغ و ديگر عدم احترام. دروغ ريشه تمامی ناهنجاری های فردی و اجتماعی است و ما ادعا می کنيم که ريشه تمامی معظل های مردم ايران ريشه در تاريخ ساخته و پرداخته ايران داره ک در داخل ترک و فارس و عرب و کرد و لر و بلوچ را بجان هم انداخته و در آینده هم خواهد انداخت و در خارج دشمنی بین ایران و همسایه هایش باعث شده. ما می گوئیم بیائید قبل از اینکه دیر شده بطور مسالمت آمیز این فرهنگ و تاریخ گذشته دروغین را حلاجی کنیم و بهانه دست دیگران ندهیم. والا تاریخ و روان اجتماع قوانین سفت و سخت خودش را دارد و به لابه و گریه های افراد بی تفاوت است. بقول آذربایجانی ها " توی دان سونرا حنانی گو....... یاخارلارو"


موفق باشید.

سهند

Anonymous said...

زیبا مینویسی،دمت گرم و لبت خندان

Anonymous said...

عزیزم شهربانو جان سلام
حسب الامر شما استراحت را تعطیل کردم و دست به قلم بردم
نوشته ات مرا به یاد منزل قدیمی پدر بزرگم در تبریز انداخت
خیابان شهناز ..در بند عیسی خان
چند سال پیش به زادگاهم سفری کردم
و به جای آن خانه ی قدیمی که صندوق
خاطرات من بود ، برج سفیدی سر به فلک کشیده دیدم به نام برج صدف
خدای مهربان به اینگونه افراد بی فکر و بی تعصب توفیق تخریب خاطرات یک ملت را ندهد به حق همین ایام عزیز
پاینده باشی مهربان همزبان شیرین سخنم

عمو اروند said...

از آن بنویس که پس از تمام کردنش، احساسی کنی باری سنگین را از دوشت به زمین نهاده‌ئی

Anonymous said...

آقا سهند عزیز : من نیز به شما احترام خاصی قائلم و از اظهار نظر و سخنان شما نیز نرنجیدم . اما با نوشته ام خاک بر چشم مردم نپاشیدم . دلتنگیم را بیان کردم .
دبیر تاریخی داشتیم که می گفت در تاریخ همیشه از عدالت پادشاهان سخن به میان آمده و از دختران بسیار زیبای پادشاهان . مگر تاریخ نگار جرات داشت جز این بنویسد . این مطالب را نفی می کنیم اما نمی توانیم وجود پادشاهان را انکار کنیم کوروش بود و فردوسی زحمتکش بود و به نظر من آثار باستانی باید حفظ شوند و من نظرم را نوشتم .
شهربانو

Anonymous said...

نگین شیرازی عزیزم : خیلی خوش آمدی اما من آدرس وبلاکت را پیدا نکردم . برام بنویس . متشکرم .
شهربانو

Anonymous said...

پورپیرار از طرفی در مقاله : " ردیه ای بر شاهنامه ۱ " ضمن تاکید مجدد بر سخنانی که قبلا در کتاب " پلی بر گذشته " خود پیرامون فردوسی و شاهنامه نگاشته است، بار دیگر بر سخن خود تاکید می ورزد که فردوسی شخصی بوده که که پیشه اش سرایش شعر بوده فلذا شاهنامه را نه بر اثر جوشش احساس و فکر خود بلکه بخاطر پول نگاشته است:

پيش تر نوشته بودم (پلی بر گذشته، بخش اول، فصل فردوسی و شاه نامه)، که سرودن شاهنامه پيشه‌ی فردوسی بود و نه انديشه‌ی او. ( ناصر پورپیرار / مقاله ردیه ای بر شاهنامه ۱)

و به این ترتیب هم قائل به وجود شخصیتی تاریخی به نام فردوسی می شود و هم اینکه وی را متهم می کند که در مقابل دریافت مبالغی چند، کتاب شاهنامه را به نظم در آورد و نه بر حسب حس میهن پرستی.

ماجرا آنجایی جالب می شود که ناصرخان بناگه نه تنها فردوسی بخت برگشته که یکسره منکر وجود هر مورخ و شاعر و طبیب و منجم و .... در این سرزمین ظرف ۲۰۰۰ سال فاصله میان پوریم تا صفویه می شود !!!!

در ایران ماقبل دولت صفوی، هیچ مورخ و شاعر و طبیب و ستاره شناس و منجم و نحوی و غیره نمی زیسته تا نوشته و کتابی داشته باشد.
حال تکلیف آن فردوسی نامی که پیشه اش سرودن شعر بوده و در هزار و اندی سال قبل پولی گرفته تا شاهنامه را بسراید در دنیای اندیشه !!! پورپیراری چه می شود والله و اعلم!!!

و از طرف دیگر، ضمن به فراموشی سپردن این محفل سفارش دهنده و آن شاعر( فردوسی ) سفارش گیرنده !!! که در هزار و اندی سال قبل می زیسته اند چنین می نویسد:



دوشنبه 15 آبان1385 ساعت: 1:8
توسط:ناصر پورپیرار


خانم حدیثه. مباحث کلانی در پیش است که در صدر آن ها اثبات نهایی رخ داد پلید پوریم و با همان عوارضی است که شرح داده ام و نیز اثبات این که تدارک شاهنامه فردوسی قریب به عهد صفویه انجام شده است پیش بردن موفقیت آمیز این مبحث اخیر تیر خلاصی است که در شقیقه ی نظریات و اطوارهای شوو نیستی باستان پرستان مکتبی و غیر مکتبی شلیک می شود

Anonymous said...

در فرهنگ فارسی ضرب المثلی معروف هست تحت عنوان : دروغگو کم حافظه است. ناصر پورپیرار که چندی است بر اساس دروغپردازی های محیرالعقول و گمانه زنی های بی پایه و اساس سعی نموده قیافه یک تاریخشناس یاغی و نوآور را بخود گرفته و سری میان سرها درآورد، بدلیل عدم تسلط کافی بر مبانی معرفت ادیان و شناخت تاریخ مرتبا گرفتاراین عارضه ( یعنی دروغگویی و دروغپردازی بخاطر کم حافظه گی ) می شود. در سلسله مقالات حاضر نمونه هایی ازاین اشتباهات مضحک وی مورد اشاره قرار می گیرد:

وی در مقاله اسلام و شمشیر ۳۳ که در تاریخ ۲۰/۵/۸۵ در وب لاگ شخصی اش نصب شده در دقاع از حقانیت و اصالت کتاب تورات ( اسفار پنجگانه مربوط به دوران حیات حضرت موسی ) چنین می نویسد:

معلوم نیست که این همه نغمه در باب تحریف در تورات، از کدام آیات قرآن استخراج و برداشت شده است؟ ( ناصرپورپیرار/ مقاله اسلام و شمشیر (۳۳) مورخ ۲۰/۵/۸۵)



ولی علی الظاهر ایشان فراموش کرده اند که در تاریخ ۱۷/۲/۸۵ در همین سلسله مقالات اسلام و شمشیر ( قسمت ۱۳) در خصوص تحریف در کتاب تورات چه قلمفرسایی هایی نموده اند. بخوانید و به کم حافظه گی این باصطلاح تاریخشناس مفسر بخندید :

پس واضح است که خداوند در قرآن مبین، تورات و انجیل را با دو نوع خطاب می خواند: «کتاب الله»، آن زمان که از متن نازل شده و نخستین آن ها سخن می رود و مجرد «کتاب»، بدون انتساب به بارگاه الهی، آن گاه که یهود و نصاری از تورات و انجیل در دست خویش به زمان رسالت و حیات پیامبر می گویند. این می رساند که تورات و انجیل زمان رسول الله، درست همانند آن چه امروز مورد قبول کنیسه و کلیساست، اعتبار آسمانی ندارد. چنان که در بررسی های بعد، و تنها به مدد راه نمایی های قرآن، معلوم خواهم کرد که یهود و نصاری در کدام بخش های تورات و انجیل، به چه سبب و هدف و چه گونه دست برده اند و در هر مرحله عکس العمل قران در برابر سعی آنان در ایجاد انحراف در فهم تحولات مورد نیاز دوران و عصر چه بوده است؟ ( ناصر پورپیرار / مقاله اسلام و شمشیر (۱۳) یکشنبه هفدهم اردیبهشت 1385
آری جناب پورپیرار در مرداد ماه سالجاری فراموش نموده اند که در اردی بهشت ماه همین سال چه افاضاتی در خصوص تحریفات وارده بر کتاب تورات نگاشته اند! ایشان ناگهان پاک از یاد برده اند که خود فرموده اند کتاب تورات در زمان رسول الله اعتبار آسمانی نداشته است!

اکنون ایشان بدنبال نغمه گران بی مروتی می گردند ( طی مقاله اسلام و شمشیر ۳۳ ) که ادعا دارند کتاب تورات تحریف شده است. در حالیکه اگر وی پنبه جهل را از درون گوشهای خود خارج کنند صدای نغمه بلند و آشنای خویش را به وضوح خواهد شنید که چند صباحی پیش بر بلندای نوشتارهای مغلطه آمیز خود بانگ برآورده بود که یهود در کتاب خود دست برده و آنرا تحریف نموده است. در این صورت شاید ترجیح دهد که هرگز بدنبال حلقومی هایی که نغمه گر چنین بانگ باصطلاح وی نامربوط و ناصوابی شده اند نگردد

Anonymous said...

بخش‌هایی از پیش‌سخن پورپیرار را به کتاب خانم هایدماری کخ را مرور می‌کنیم:
«به ایرانی بیاندیشیم که سه هزاره است تا به همت فرزندان نخبه‌ی خویش به جهان سربلند زیسته است … به خواست اهوره مزدا، من چنین‌ام که راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد. هم‌چنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آن چه را درست است من آن را دوست دارم … این است بخشی از معتقدات داریوش که خود در سنگ‌نبشته‌اش اعلام می‌کند. چنین بیانیه‌ای از زبان یک شاه، در سده‌ی ششم پ.م. به معجزه می‌ماند. از بررسی دقیق لوحه‌های دیوانی تخت جمشید نتیجه می‌گیریم که داریوش واقعاً هم با مسائل مردم ناتوان همراه بوده است … فراز فوق از کتاب حاضر گواهی می‌دهد که ایران از نخستین اعلام حضور خود در تاریخ تمدن بشری، پیوسته مبشر راستی بوده، برابری، آزادی و عدالت را ندا داده است. به راستی که بر این فراز از این کتاب که نتیجه‌گیری نهایی مؤلف آن از تحلیل بنیان تاریخ ایران است، نمی‌توان چیزی افزود که احساس غرور ایرانی بودن را در خواننده بیش‌تر دامن بزند … به یقین ارزش کتاب در بیان تمامی حقایق مربوط به آن دوران است و از خلال آن پذیرفته می‌شود که قدرت مدیریت و سازمان‌دهی بنیان یک امپراتوری و نیز روابط ملی به کمک خرد جمعی، چنان مستحکم شد که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگی‌های دیرین و نخستین خود؛ یعنی پندار و کردار و گفتار نیک شناخته می‌شوند که از پس اسلام تبلور واقعی آن آشکارتر شده است»

Anonymous said...

متاسفم که روی یه اشتباه تاریخی تاکید دارین
مساله خرابی و تخریب ارک قبل از امامت جمعه آقای ملکوتی بود. در زمان آقای قاضی و مدنی این تخریب صورت گرفت یعنی در سال 59 ایکاش یکم با انصاف مطالب نوشته بشه
شاید اینهم یکی از موارد مظلومیت آقای ملکوتیه که تقصیر کار نکرده به گردن ایشون بیفته
آقای ملکوتی در سال 61 امام جمعه تبریز شد