یادش به خیر ، زمانی زندگی فقیرانه اما شیرین و ساده و بی تکلف بود. تابستان که می شد به تهران برای دیدن عمه بزرگ و آبجی بزرگ و دیگر اقوام دور و نزدیک به تهران سفر می کردیم. برنامه سفرمان برای خودش عالمی داشت.
شهر بانو خانم عزیز با قلم شیوایتان چنان آن زمان و مکان و . . . همپون نفاش زبر دستی رسم نموده اید که کسانی که انرا ندیده اند خود را در آن احساس کنند و کسانی هم مثل ما سعادت آنرا داشتند که آنروزگاران خوش را تجربه نموده اند وامیدارد تا دفتر خاطرات را ورق بزند حسرت آنزمانها را بخورد
1 comment:
شهر بانو خانم عزیز با قلم شیوایتان چنان آن زمان و مکان و . . . همپون نفاش زبر دستی رسم نموده اید که کسانی که انرا ندیده اند خود را در آن احساس کنند و کسانی هم مثل ما سعادت آنرا داشتند که آنروزگاران خوش را تجربه نموده اند وامیدارد تا دفتر خاطرات را ورق بزند حسرت آنزمانها را بخورد
Post a Comment