2009/06/27

وقتی فرشته مرگ سر می رسد

آن یک کمی قدیمها خانم همسایه ای مسن داشتیم که خیلی مومن و اهل خدا و مذهبی بود. او در دوران کودکی و نوجوانی به کلاس درس قرآن رفته و احادیث و دعاها و مفاتنح الجنان را خوب یاد گرفته بود. می توانست مجله و کتاب و هر مطلبی به زبان فارسی و ترکی آذربایجانی را بخواند و بفهمد. اما نمی توانست بنویسد. هر جا که شعر و حدیث مذهبی باب طبعض را می یافت لای کتاب دعایش نگهداری می کرد. در بین اشعار جمع آوری کرده اش دوقطعه شعر را بیشتر از همه دوست داشت و گاهی وقتها ماههای رمضان گاهی وقتها که حال و حوصله داشت برای ما می خواند که به قول خودش گوشواره کنیم واز گوشهایمان بیاویزیم. یکی از اشعارش شرح حال آدمی بعد از مرگ بود. دنیای بعد از مرگ و قبر و عقرب ها و مارهای سمی و رطیل ها و هزار زهرمار دیگر که داخل خاک منتظر میت هستند تا نیش اش بزنند و میت بینوا هم نه جرات داد کشیدن دارد و نه صدایش به گوش کسی می رسد. بعد از رفتن او مادربزرگم می گفت :« استغفرالله ، استغفرالله ، استغفرالله ، مگر خدای نکرده خدای تعالی میرغضب است که آدمی را این چنین شکنجه کند؟ » اما خوب خانم همسایه تعریف می کرد و ما می ترسیدیم. از این شعر او فقط یک مصراع یادم است که بعد از سه مصراع تکرار می شد قبرین اول ساعاتی رحم ائله آللاه بیزه ( ساعت اول ورود به قبر خدایا خودت به ما رحم کن . ) شعر بعدی ماجرای مردی به نام مظاهر بود که فرشته مرگ ( عزرائیل ) به سراغش می آمد و از او می خواست کلمه شهادت اش را بخواند که می خواهد به آن دنیا ببردش و مظاهر بر سر جانش با عزرائیل چانه می زد و آخر سر هم از او شکست می خورد و می میرد. از این قطعه شعر نیز فقط یک بیت را به خاطر دارم
مه یه سن مصطفی به ی اوغلو مظاهر ده ییر سن؟
وقت قورتاردی نفس چکمه یه قادیر ده ییر سن

مگر تو پسر مصطفی بیگ نیستی؟
وقتت تمام است و دیگر قادر به نفس کشیدن نیستی
جمعه که خبر مرگ مایکل جکسون را شنیدم اول باور نکردم . به قول مرحوم مادربزرگم اول سه بار استغفرالله گفتم ، بعد به خودم گفتم صاحب آن همه پول و مقام و مکنت و لقب سلطانی چگونه به این زودی می میرد؟ او که آن قدر قدرت و جسارت داشت که رنگ پوست اش را نپسندیده و به قدرت پول و علم پیشرفته پزشکی رنگ پوست اش را عوض کرده چگونه می تواند به این سادگی تسلیم فرشته مرگ شود و شبانه داخل رختخواب آسوده و بی خیال برود؟ اما دیدم که سلطان مرگ بر سلطان پاپ جهان چیره شد و برد.
درمورد چهره اش با دختر همسایه موافقم. این قیافه اش معقول و پسندیده و طبیعی است. شاید هم اگر این همه خود را به چاقوی جراحی نمی سپرد بیشتر عمر می کرد. این ترانه اش نیز زیباست که نق نقو به فارسی ترجمه اش کرده است. در این وبلاک هم تعدادی از ترانه هایش به فارسی ترجمه شده است.

در مورد مایکل جکسون در ویکی پدیا
*
چند روز قبل از خبر مایکل جکسون ، خبر درگذشت فارا فاوست را شنیدیم. زنی که موهایش یک وقتی مدل( فارا فاوستی) بود. او و لی میجرز بخشی از خاطرات جوانی ما را تشکیل می دهند. یادش به خیر فیلم مرد شش میلیون دلاری با این جمله شروع می شد « استیو آستین ، فضانورد ، فضانوردی نیمه جان » و ما ادامه می دادیم « می خوره بادمجان ، میگه به به ! چه خوشمزه است ، جان جان »

*

چیچکلرین قیزیل قانی ( خون طلای گلها )- نغمه ای برای ندا - اسماعیل جمیلی

*

6 comments:

فرهاد said...

فعلا که نکیر و منکر و عزراییل دست بدست هم داده اند و سراغ ملت ایران رفته اند
در بلاگ نیوز لینک داده شد

bimarz said...

منهم يه چيزايي از دوره شاه وسريال مرد شش ميليون دلاري يادم مياد ولي تو تهرون يادمه ميگفتن..استين استين مردي بي آستين از مورچه قوي تر از مگس..و خواهرام كه از رواج مدل فاره فاست تو آرايشگاهها مي گفتن.. منهم زير جراحي رفتم و تفيير جنسيت دادم و وقتي خوندم كه مايكل عزيز در سن پنجاه سالگي فوت كرده ياد حرف دكترم افتادم كه براي حذر دادن من از اين عمل مي گفت كه با انجامش تا 50 سالگي بيشتر عمر نمي كني ..نمي دونست كه حذر از عشق ندانم نتوانم يا به قولي حذر از مرگ نتوانم..مثل مايكل كه لابد معتقد بوده كيفيت عمر مهمتر از كميتشه

حسین . امیریه said...

همانطور که در مطلب دختر همسایه نوشتم خواننده من نبود اما همواره به هنرش که در آن کامل و یگانه بود احترام میگذارم و همیشه با او به ظلمهایی که در حقش شده بود از کودکی از دست رفته اش تا شایعات . . همدردی میکردم باشد که او هم در خانه جدیدش آرامشی که نداشت را به دست بیاورد

پری منتظر said...

خانم میانسالی سکته قلبی میکنه و اونو می برند به بیماستان…
زن که حالش بسیار بد شده بوده و داشته مرگ رو عملا جلوی چشمانش می دید فکر کرد که دیگه کارش تمامه اما بیکباره یک فرشته رو میبینه و ازش میپرسه: من کی میمیرم؟ فرشته: چهل سال و شش ماه و دوازده روزدیگه…! خلاصه زن رو عمل میکنند و خوب می شه و از مرگ نجات پیدا میکنه…! زن که حالا به زندگی امیدوار شده بوده، تصمیم میگیره که بینی خودشو عمل کنه! پس از اون عمل لیپوساکشن انجام میده! و چند عمل زیبایی و غیره نیز انجام میده! حتی ابروهاش رو هم عمل میکنه…! وقتی زن از بیماستان مرخص میشه و قصد عبور از خیابان رو داشته با یک آمبلانس تصادف میکنه و درجا کشته میشه…! همینطور که روحش داشته از جسمش خارج می شده فرشته رو میبینه! و بهش میگه: تو که گفتی من چهل سال دیگه زنده هستم؟! پس چرا منو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟! فرشته پاسخ داد: ببخشید! وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت!!!
نتیجه اخلاقی: آنچنان که هستیم زندگی کنیم تا فرشته مرگ بی موقع به سراغمان نیاید.

Mina said...

Salam Shahrbanuye azizam.tasadofi webloget ro kashf kardam.va ta esme makou ro ke didam delam par keshid be yade khunvade va dustan ke alan hame unja hastan.kheili khoshhal shodam ye mohite khodemuni hastesh.vali ye chizi dar morede Micheal Jakson bayad begam ke un bimariye pusti dashtesh ke behesh tu farsi migan PISI va englisish mishe vitilligo in afrad be murur rangdaneye pusteshuno az dast midan.dar kol adame badbakhti bud ke ba inke dar karesh movafagh bud vali zendegish kheili gham angiz bud.va faghat 2 bar binisho amal kard va yek chal dar chaneash dorost kard. hamin bishtar az in amale jarahi nadasht.vali baraye margesh un ham dar in sene kam kheili narahat shodam.

Mina said...

Salam Shahrbanuye azizam.tasadofi webloget ro kashf kardam.va ta esme makou ro ke didam delam par keshid be yade khunvade va dustan ke alan hame unja hastan.kheili khoshhal shodam ye mohite khodemuni hastesh.vali ye chizi dar morede Micheal Jakson bayad begam ke un bimariye pusti dashtesh ke behesh tu farsi migan PISI va englisish mishe vitilligo in afrad be murur rangdaneye pusteshuno az dast midan.dar kol adame badbakhti bud ke ba inke dar karesh movafagh bud vali zendegish kheili gham angiz bud.va faghat 2 bar binisho amal kard va yek chal dar chaneash dorost kard. hamin bishtar az in amale jarahi nadasht.vali baraye margesh un ham dar in sene kam kheili narahat shodam.