2009/06/26

شب آرزوها

داشتم با دختر ناز کوچولو صحبت می کردم. برای خودش دنیای شاد بچه گانه اش را داشت. به قول مادربزرگم اوشاقلار عالمینده اولاسان ( کاش در دینای شاد کودکان باشی) از شاگرد اول شدنش و هدیه های قشنگ شاگرد اول شدن تعریف می کرد. از جوجه های قشنگش که حالا برای خودشان مرغها و خروسهائی شده اند و برایش تخم مرغ هدیه می کنند و دوتایشان هم گم شده اند یعنی در خانه باز بوده و بیرون رفته و برنگشته اند. خوب بچه که خودسر از خانه بیرون بزند گم می شود دیگر.حالا خوب است که مرغ هستند و می توانند بیرون دانه پیدا کنند. ( لابد مرده اند و بزرگترها نخواسته اند دلش را غمگین کنند.) از عروسکهای باربی اش که هر کدام هدیه خاله خانمها یا عمه خانمها و آقادائی و آقا عمو هستند. از لاک پشت کوچکش که خیلی بامزه و شیرین است و آهسته راه می رود و برایش ناز هم می کند. ( من نمی دانم لاک پشت چه طوری ناز می کند.)
می گوید :« دیشب که شب آرزوها بود چه آرزوهائی کردی؟»
می پرسم :« شب آرزوها چیست ؟»
می زند زیر خنده و می گوید :« ای وای !! شما نمی دونید شب آرزوها چیست ؟ خوب همون شبی که آدم هر چی از خدا بخواد بدون تعارف می دهد؟ »
می گویم :« مگر خدا هم اهل تعارف و من اؤلوم سن اؤلمه هست ؟»
این بار ریز ریز می خندد و می گوید :« نه بابام جان ، آدم اینجوری می گوید دیگر.»
می گویم : « خوب تعریف کن ، شب آرزوها چیست ؟»
می گوید : « اولین شب جمعه ماه رجب شب آرزوهاست. این شب درهای آسمان باز می شود و خدا با مهربانی و لبخند تمام همراه با فرشته های سپیدبال خوشگل اش از آسمان پائین می آید و ما را در آغوش می گیرد و هر چه آرزو کنیم به ما می دهد. آسمان پر از ستاره می شود و عطر خدا همه جا می پیچد.خلاصه هر چه بخواهی خدا بهت می دهد.»
می پرسم :« تو چه آرزوئی کردی ؟»
می گوید :« خیلی .

آرزو کردم که سال بعد هم شاگرد اول شوم.

آرزو کردم دیگر مرغ و خروسهایم گم نشوند.

آرزو کردم که بابا و مامان ها نمیرند تا دل بچه ها نسوزد.

آرزو کردم که بچه ها نمیرند تا جگر بابا و مامان ها آتش نگیرد.

آرزو کردم خدا سال دیگه بابام رو همراه با فرشته های سپید بالش با خودش به زمین بیاره و بغلش کنم وببوسمش و با هم بریم ائل گلی سوار چرخ فلک بشیم . آخه دلم خیلی براش تنگ شده.

آرزو کردم دنیا گلستان شود.»
ته دلم برای آرزوهای قشنگ و کودکانه و بی ریایش آمین گفتم.

5 comments:

Anonymous said...

... و آنگاه پيروزي نزديك است
خامنه اي هفته پيش تهديد كرده بود اگر اين تظاهرات خياباني ادامه پيدا كند ميآيم و صريحتر با مردم صحبت ميكنم. علي رغم ادامه اعتراضها نيامد. ضمن اينكه چند روز هست كه تلويزيون از خامنه اي و ا.ن خيلي كم اخبار ميگه. بنابر اين به اتحاد هم ايمان بياوريم كه ظفر نزديك است.

مامان دنی said...

الهی که به آرزوهاش برسه

دختر همسایه said...

امیدوارم که یه شب واقعا خدا همه رو به آرزوشون میرسوند ...یادم افتاد به اون فیلمی که همه آرزوها بصورت میل به خدا میرسیدند و بعضی آرزوها طوری بود که مخالف آرزوی اون یکی دیگه بود ...واقعا خدا هم سرش شلوغه از دست ما آدمها ...
کیقیز یاخچده گیز ...؟؟؟

Anonymous said...

امام حمعه تهران آفت الله خانمی در نماز جمعه امروز گفت خامنه ای نائب امام زمان است که هر کس حرف او را قبول نکند حرف خدا را قبول نکرده است پس باید بمیرد خونش حلال است . من امروز فهمیدم معنی امام زمان را . خدا را شکر که برای اولین بار کسی پیدا شد که امام زمان را معرفی کند ولی تنها خلافی که درارد در مورد خداست چون کسی امام زمان را خر بداند به خدا توهین نکرده بلکه به عوام چیزی فهمانده است و خدا خوشش میاید

نگاهی نو said...

kodakan donyaye besiyar zibaei daran. ziba sabz kartoni por az chizhaye khob