بچه دبستانی بودم و قرار بود با خانواده خاله بزرگ و دائی بزرگ و بقیه نزدیکان دور هم جمع شویم و برای گذراندن سیزده بدر به دشت و صحرا برویم. ما بچه ها چقدر خوشحال بودیم . می دانستیم که آخرین روز تعطیلات نوروزی خوشی خواهیم داشت ونوشتن انشای « تعطیلات نوروزی را چگونه گذراندید؟ » که موضوع اولین انشای سال نو بود ، برایمان سخت نخواهد بود.
صبح روز سیزده بدر هوا بادی و بارانی شد. پدرم گفت : با این آب و هوا نمی توانیم بیرون برویم. بچه ها سرما می خورند.
*
3 comments:
چه رسم خوبی میشه که جای بیفته همه مانند دوستتان سیزده بدر دعایی هم برای میهن مظلوممان کنند و بجای خانه شوهر بگویند سیزده بدر سال دگر سرزمین پدر
شهربانو جان شايد باورت نشه امسال منهم موقع سبزه گره زدن براى همه مردم اونجا دعا كردم و خواستم كه مردمش بدون اينكه از اونجا بيان بيرون، بدون اينكه چيزى رو پشت سر جا بذارند، توى همون آب و خاك خوشبخت باشند و آرامش رو حس كنند. ما شايدم كمى آرامشمون بيشتر باشه اما همه ما يك چيزى رو گذاشتيم و آمديم تا به اون نيمچه آرامش برسيم، به اميد روزيكه همه چيز همونجا برقرار باشه
شهربانوی گرامی امید که سالها، شاد و سرخوش به سیرده بدر روی!
مادرم میخوند:
سیزده بدر نرفتی
دیدی که مرض گرفتی
من نه سبزهای داشتم و نه سیزده بدر رفتم
اما دخترم را در خانهکشیاش کمک کردم که کلی صفاداشت
Post a Comment