2008/12/09

عید قربان بود

پدربزرگ و مادربزرگم یک عالمه بچه داشتند . طبیعی است که این یک عالمه بچه هم یک عالمه بچه داشتند. به این ترتیب ما هم یک عالمه نوه قد و نیم قد بودیم که دور و بر پدربزرگ و مادربزرگ می پلکیدیم. دائی بزرگ کارمند دانشگاه تبریز بود و بچه های پدربزرگ یکی پس از دیگری به بهانه تحصیل و کار راهی تبریز شدند و پدربزگ بازنشست شد و دید دور و برش خالی شده است . ناچار کوله بارش را بست و عازم تبریز شد. کوچ کردن آنها به تبریز موجب شادی ما شد .

متن کامل

وبلاک بدون فیلتر

***

چندی پیش در وبلاک پوچستان شعری به مناسبت حج خوانده بودم که اینجا نوشته و به ترکی اذربایجانی ترجمه اش کردم.
**

عکسهای زیبا از زادگاه من ماکو در اینجا

**

دوهزار آهنگ ترکی با لینک مستیقیم

**

10 comments:

Anonymous said...

سلام شهربانو خانیم
قوربان بایرامین موبارک اولسون. سنین وبلاگین قوربتده منیم وطننیم اولوب
یاشا

Anonymous said...

خانم شهربانو
سلام . من نیز عید قربان را به شما و خانواده و فرزندان محترمتان تبریک می گویم .
ظاهراکامنت های قبلی من در چند روز گذشته در این رابطه در وبلاگتون ثبت نمی شد. نمیدانم blogspot مشکل داشت یا مشکل از ناحیه من بوده است .
نمیدانم شاید کارخداست ما همیشه در چنین مواقعی مدیون محبت های شما باشیم .

Anonymous said...

عید شما مبارک. بسیار تحت تاثیر مطالب وبلاگ پر بار شما قرار گرفتم . با اینکه وبلاگ شما :زن متولد ماکو فیلتره.. اما همیشه وبلاگ شما را میخوانم ....مولا علی -دعانویس - دیروز-دعانویس - امروز--مطالب آش بلغور مادربزرگم مرا به حال و هوای صمیمی قدیم برد, مرا به یاد مادربزرگ مومن و دوست داشتنی ام که مانند مادربزرگ داستان شما فوق العاده واقعی به تصویر کشیده شده .....به کوچه پس کوچه های تبریز برد. . بوی مادرمو میداد که عاشق تبریز بود. قدیما بهتر بو د . خدا مادربزرگهای عزیزمان را هم رحمت کند ..خانم شهربانو خدا حفظت کنه .. خواننده همیشگی شما

Anonymous said...

شهربانو خانم با پوزش در تاخیر قربان مبارکتان باد در ادامه مرا یاد بابا بزرگ که حاجی بابا صدایش میکردیم انداختید که خداوند با آنکه پدر را جوان گرفت اورا هم زیادی دید یادش بخیر خیابان کوروش که راهی به راسته کوچه داشت خانه آن عزیز و دیگر اینکه مغازه دایی که هنوز هم در آن خیابان است و دیدار او و مغازه اش حسرت روزانه من

Anonymous said...

اینترنت اوزره کئچیریلمیش "مین بیر اؤیکو" فئستیوالی سونوجلاندی... اوچ اوستون اؤیکوچو اؤدول قازاندی، یئددی اؤیکوچودن ایسه تقدیر اولوندو.

داها آرتیق بیلگی ـلر الده ائتمک اوچون، تیکله ـیین لوطفن!

Anonymous said...

دو هزار آهنگ ترکی، بدون اذیت، فوری میتوانید بشنوید
http://razeghe.blogspot.com/2008/12/2000_06.html

Anonymous said...

چی شد؟ باز نظارت استسوابی! برقرار کردی؟
راستی، سلام

Anonymous said...

salam be roozam

Anonymous said...

خانم شهربانو
سلام.ضمن تشکر از پیام تسلیت شما ایمیلی برایتان فرستادم.

Anonymous said...

" سلام شهربانو!

من اگرچه از زبان شیرین آذری هیچ نمی دانم اما این زبان را بسیار دوست دارم و با زبان ترکان شیرازی (عشایر ایل های قشقایی و کشکولی) آشنایم.رد پای شما را در قلم یاز یافتم و از خاطرات شیرین عید قربانتان لذت بردم.به دوستتان هم از قول من بفرمایید که برو و خدا را شکر کن که ما در این اعیاد و مناسک مذهبی فقط یک روز عقبیم و نه بیشتر ! در سایر مسائل که سن بیلیر سن!"