2007/06/22

آبجی بزرگ و آبجی کوچک


در کوچه پس کوچه های دراز و عریض یک شهر قدیمی ، در یک خانه بزرگ ، آبجی بزرگ و آبجی کوچک زندگی می کردند . آبجی بزرگ عزیزدردانه و گستاخ و بی پروا بود . ساندیخاناسیندا سؤز دورمازدی ( توی دلش حرف نمی ماند ) او گاهی مهربان بود ، زمانی همچون عقرب بی غرض می گزید ، زمانی زبانش چون مار زهر خود را در کام شنونده می ریخت و تا مغز استخوان طرف را می سوزاند .

متن کامل

وبلاک بدون فیلتر من برای هموطنان داخل کشور

12 comments:

Anonymous said...

بانو جان هذیان حساب نمیکنم که حرف دل است . دیشب با دوستی در این قرن و سال و زمان اینور آب همین بحث را داشتیم و نتیجه گفتمانمان این بود که از ماست که بر ماست .
سالهای سال است که برای آبجی کوچک بودن آموزش شده ایم ...چه حاصل شده ؟!؟!؟! سیلی بر گونه دیگرمان ؟؟؟؟دل پر کینه مان ؟؟؟؟فراموشی سخت است . در حال تمرینم ...در حال تمرینیم ...نسخه پیچی آسان است ...ولی واقعیت این است که وقت عمل باید دید چه میکنیم ...

اما گذشته را نمیتوان بازگرداند ! دیدیم و شنیدیم که آبجی بزرگ موفق تر بود ...پخمگی را به دخترانمان نیاموزیم بلکه انسان بودن را و خود را خواستن در کنار دیگری خواستن را به همراه خوشبختی و مهر و به دور از کینه مهمان زندگیشان کنیم
به امید آنروز و به امید آنکه دور نباشد ! .

Anonymous said...

می دونید به نظر من این قصه مربوط به گذشته های دور یا چند دهه پیش هم نیست .قصه دختر ها و خواهر های امروز هم هست فقط یه کمی باید مدرنیته چاشنیش کرد .هنوز مادر ها از اسم مطلقه می ترسن و به دختراشون می گن غر نزن و زندگی تو بکن. هنوز دخترها حتی اگه تو ایران هم زندگی نکنن به این فکر می کنن که با کی ازدواج کنن که بشه تو سرا درش آورد.قصه فرهنگ ماست که تو وجودمون ریشه داره .رفتار ماست که خیلی مردها رو که شاید بد هم نیست بد می کنه
قصه هاتون رو دوست دارم
چون قابل لمس اند

Anonymous said...

سلام

عزیز ممنونم

اینجا هم می نویسم عزیز


http://www.ffaridaa.blogfa.com/


آی دی من تو یاهو


TALAVASEH

تـــــرنـــٌــــم said...

شـهربانوی عـزیز
تب نوشـته هـات هـم گیرا و خـواندنی و آموزنده است

مـن هم با این گرفتاری درگیرم و بـخشیدن برام خـیلی ســخـته
ایکاش میشد بـبخشم تا خـودم آسوده بـشم

سامان said...

کاشکی همه مثل شما هذیان می گفتند هذیانی که غیر از حقیقت نیست
شاید هم عادت کرده ایم حقیقت ها را هذیان ببینیم.

Anonymous said...

آدم باید خودش رو در حال تحول خودش نگاه کنه. امروزش رو با دیروز خودش مقایسه کنه ببینه بهتر شده یا نه. با عقل امروز گذشته خودش رو نگاه کنه نه به خاطر اینه اون گذشته رو تحقیر کنه بلکه برای این که به خودش بگه چقدر از اون گذشته ها یاد گرفتم.
برای فهمیده شدن باید بهایی پرداخت کرد که گاهی خیلی سنگین است و ناعادلانه. ولی کسی که امروز نگاه می کند لابد آن بها را پرداخته و صاحب آن تجربه شده است و برای امروز از آن استفاده می کند. این امروز را باید با خط درشت نوشت.
در گذشته زندگی کردن به معنای منفی یعنی خواست این که آن تجربه ها را بازپس بگیریم و با عقل امروز آن دیروز را تغییر بدهیم.
نه.
ماجرا این نمی تواند باشد. این یک توهم است. با حس دیروز زندگی کردن است و از دست دادن امروز است.
این که آن تجربیات توان لذت بردن از امروز را از تو گرفته باشد چیز خوبی نیست.
مگر این نوشته خودشان حاصل آن تجربه ها نیستند. شاید کسی بخواند، شاید کسی از این گنجینه تو استفاده کند و آن بهای سنگین که تو پرداختی برای او سبک تر شود.
قدر دوستان و خوانندگانت را بدان، از درد مشترک نوشتن صداقت می خواهد و خوانندگان صادق می خواهد. ولی از درد نوشتن برای رنج بردن نیست برای تبدیل کردن رنج به گوهر آگاهیست و آگاهی یعنی توان معنی کردن رنج و شاد زیستن و رام کردن رنج.

Anonymous said...

حؤرمتلی و دیرلی یازیچی باجیم شهربانو خانیم
سالام وئریرم سیزین قوللوغونوزا و هر واختینیز خئییرلی ـ برکتلی اولسون دئییرم. هر زاددان اؤنجه بو اوزون مودّتی سیزین یازدیقلارینیزا و محبتلرینیزه جاواب وئره بیلمه‌دیگیم اوچون دریندن عوذر ایسته‌ییرم. بیر ـ ایکی آی ایدی ایمتاحانلارلا مشغول ایدیم و نئجه دئیرلر اینترنتی بوکوب قویموشدوم قیراغا. البته هردن بیر گلیب دوستلارین یازیلارینی اؤترگی اولموش اولسا دا اوخویوردوم، آنجاق نظر یازماق فورصتی ال وئرمیردی. ظن ائدیرم بو سؤزلریمله مندن سوردوغونوز سؤزون ده جاوابینی آلمیش اولاسینیز. من اؤیرنجی‌یم. ادبیات اوزره لیسانس سویه‌سینده تحصیل آلماقدایام. البته بونو سینیق ـ سالخاق یازیلاریمدان دا بیلمک اولار. گون کیمی بللیدیر کی منیم یازیلاریم بیر بیلی یورد (دانیشگاه) اؤیرتمنی (اوستادی‌)نین یازیلارینا بنزه‌میر.
آمّا بونلاردا کئچسک، ایلک کیتابینیزین چاپدان بوراخیلماسی خبرینی ائشیتدیکده (دوزو گؤردوکده) چوخ ـ چوخ سئویندیم. اورکدن ده سئویندیم. اؤز ـ اؤزومله دئدیم نه اولاردی بو کیتاب اؤلکه ایچریسینده ده یاییلاردی. خاطیرینیزده اولسا اثرلرینیزی موستقیل بیر کیتاب شکلینده یایماق دوشونجه‌سی‌نین ایلک اؤنر (پیشنهاد) وئرنلریندن ایدیم. و ایندی چوخ سئوینیرم کی بو ایش یئرینه یئتیریلمیشدیر. سیزین تورکجه ـ فارسجا یازماغینیز اؤز نؤوبه‌سینده تایسیز بیر یازی شکیلیدیر.
سون حیکایه‌نیز منی «ظالیمی ظالیم ائدن ائله هامان مظلومدور» سؤزو یادینا سالدی. شاید اگر سیز ده بؤیوک باجینیز کیمی اؤزونوز دئمیشکن «آغا شوهر» قاباغیندا چیخسایدینیز ایش بورا گلیب چاتمازدی. البته بونو دا دئییم کی چوخ زادلار آداملارین اؤز ایچلرینه قاییدار. باشقا سؤزله، بعضیلری ذاتاً خبیث، اسکیک، آلچاق کؤنول، ترسینه بعضیلری یوکسک دوشونجه‌لی، آدام کیمی داورانان و اینسان آدینا لاییق اولان سجیه‌لر صاحیبی اولارلار. بو آرادا بللیدیر کی بیزیم نه تهر داورانماغیمیز او قدر ده ائتکیلی (تأثیرلی) اولا بیلمز. هر حالدا سیزین گئجه‌لر واختی سؤیله‌نیلن هذیانلار آدلاندیردیغینیز حیکایه‌لر ده بیزیم اوچون اوخومالی و درس وئریجیدیرلر. سایاق خطی آدلی بیر یازی ایله یولونوزو گؤزله‌ییرم. عؤمور بویو سیزه ساغلیق، شنلیک و باشاریلار آرزیلاییرام.

Anonymous said...

ترنم جان من خیلی وقتها تلاش می کنم ببخشم . آدم خودش راحت میشود . می بخشی که باز هم نتونستم در وبلاکت پیام بگذارم .
شهربانو

Anonymous said...

خسرو عزیز : من وقتی امروزم را با سالهای گذشته مقایسه می کنم احساس رضایت می کنم . چرا که امروزم از گذشته ام بهتر بوده
قدر تجربه های تلخم را که فلک رایگان نداد می دانم و همچنین شما دوستان باارزش و خواننده های بسیار عزیز وبلاکم .
از راهنمائی ها و کامنتهای با ارزش شما نیز تشکر می کنم .
شهربانو

Anonymous said...

شهربانوي عزيزم. سلام. من معتقدم هركس محدوده خودش رو خودش تعيين ميكنه. با رفتار و برخوردي كه داره. هميشه در مواجهه با ادمهايي مثل ابجي بزرگ خودم رو جمع كردم و بهش بيشتر ميدون دادم. و اونها هم بيشتر ميدون گرفتن و راحت تر بودن. اين هم يك قانونه. چرا اينطور بودم نميدونم... هنوز هم هستم. با تمام وجود حرفها و گله هاي تورو درك ميكنم..چون خودم همين راهو ميرم. اينها هذيانهاي من و خيلي هاي ديگه هم هست.

urmu gızı said...

selam ezyz shehrbanu gozel yazısıs. ureklerden xeber verırsınız. mende maman sebaynan muvafıgem .ozumuz meydan vermıshıx. amma olar nıye meydan tutullar.ınsaf hara gedıb.bıraz da.ozlerını chıchık yerıne goysunnar.gorsunner necur,tehemmul elıyebller ya deve nezerem bele gezerem. chunkı boyugem ve ehtıram da feget boyuge gelıb chıchıke yox.

Anonymous said...

عزیز اورمو قیزی : همی سیز همی مامان صبا دوغرو بویورورسوز . بو بؤیوک کیچیک سؤزلری جانیمی چوخ سیخدی . نئجه کی اینسان اؤز بویوک اولدوغونو اوزه چکیب کیچیکین جانینا اوخویا بیلیر ؟ هردن اوره گیم چوخ یانیر چوخ
شهربانو