بین آذربایجانی ها کمترکسی پیدا می شود که اسم بندر شرفخانه را نشنود ، نشناسد یا جهت تفریح و آب تنی به این بندر سفر نکرده باشد. آنچه که از بندر شرفخانه به خاطر دارم مربوط به کودکی هایم است. شاید چهل و پنج یا شش سال پیش که شوهر عمه بزرگ آنجا منتقل شده بود و ما برای دیدن و مهمانی به خانه شان می رفتیم. آنچه که به خاطر دارم بسیار کم و سایه مانند است. شبهائی را به خاطر می آورم که همگی دور هم جمع می شدیم و زیر نور چراغ گردسوز شام می خوردیم. چراغ کم نور موجب خواب آلودگی ام می شد و به خواب می رفتم و گوئی در عالم خواب و رویا صدای گپ زدن و صحبت و پوخی های بزرگترها را می شنیدم.
6 comments:
کاش فقط خشک می شد؟
اصولاً تا هست نمی بینیم اما تا از بین میره هزار تا وکیل وصی پیدا میکنه، اینجا این رسمه!
نمی دونم شادی شخصیت مونه!
من هنوز دریاچه ارومیه را ندبدم
اسلایدهایی از این بندر و کشتی مسافرکشی آن, که اولین سفر دریائیام را باآن بسال 1344 انجام داد, دارم. همتی باید و شاید تا آنها را اسکان کنم و شرحی از آن سفر که سالهاست مغز و دلم را میخلد, بنویسم.
سلام شهربانوی عزیز
اولا اصلاح کنید که بندر شرفخانه جزء اذربایجان شرقی میباشد
دوما فاجعه بعد از خشک شدن دریاچه شروع خواهد شد به علت شور بودن دریاچه و نمک بالای آن بعداز خشک شدن و جهت وزش بادهای موسمی از سوی دریاچه بیشتر زمینهای کشاورزی استان از بین خواهد رفت و تبدیل به شوره زار خواهد شد علاوه بر اینکه فاجعه زیست محیطی روی میدهد شاید فاجعه انسانی هم روی دهد.
هیچکس گرامی با تشکر از یادآوری تان ، اصلاح شد. امیدوارم راه چاره ای پیدا کنند و دریاچه و حیات وحش و محیط زیست را نجات دهند.
سلام شهربانو خانم .
من مثل شما آرزو مي كنم . درياچه اروميه خشك نشود و قصه ما سر نگيرد .
Post a Comment