شش ماه اول سال 1389 تمام شد. فروردین اش به خوشی شروع شد. اردیبهشت اش پدر را از ما گرفت و جای خالی اش دلمان را لبریز از درد و غم دوری اش کرد. رفتن اش را باور نکردم زیرا که آنجا نیستم تا جای خالی اش رفتن اش را بر من تحمیل کند. اکنون آنچه که از پدر برایم به یادگار مانده ، عکسی است بر دیوار که بر من لبخند می زند. فرقی ندارد از کدام گوشه اتاق نگاهش کنم. او همانجا ، پشت قاب شیشه ای عکس با تمام خاطراتش لبخند اش با کت و شلوار قهوه ای روشن اش ، کنار من است و با من لبخند می زند.
شهریور اش با اتفاقات جالب و شاد غافلگیرم کرد و نیمه سال را به خوشی به پایان رساند و زندگانی را خواه تیره خواه روشن برایم زیباتر کرد.
5 comments:
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
.....
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
.....
سلام شهربانو سادات
حالتون خوبه
با اینکه خیلی از خواندن "به بهانه اول مهر ماه" لذت بردم . اما غصه دار.. هم شدم یاد روزهای بچگی و دبستان بخیر .....راستی که چه روزهائی داشتیم. غصه هیچ چیز و هیچکس را نمی خوردیم. شهربانو خانم قلم جادویی داری که انسان رو سحر می کنه . خدا پشت و پناهت باشد.
به کلبه من هم سر بزنین
التماس دعا
و يازيقلار اولسون... چون قرار ايميش كيمليك و وارليغميز بو اوخوللاردا دهييشيلسين
و افسوس كه قرار بود در اين مدارس هويتمان عوض شود
چه خوب حستون را منتقل کرده بوديد ممنون
اول مهر تولد استاد محمد رضا شجریان هم هست که شما هم با انتخاب آهنگ مرغ سحر به این موضوع اشاره کردید
دوست داشتید اجراهایی از ترانۀ «مرغ سحر» با صدای خوانندگان مختلف را در این اینجا بشنوید
http://www.parand.se/t-morghe-sahar.htm
کاش...
دیروز همین امروز هم می رفت!
Post a Comment