2009/10/07

غم نان و غم نان



( عکس تزئینی است.)

هوا سرد و ابری و گرفته بود. جهت تماشای گلهای تازه گلفروشی از خانه بیرون آمدم. قدم زنان به طرف مغازه می رفتم. چشمم به زوج هنرمند خیابانی افتاد. ایستادم و تماشایشان کردم. قدشان بلندتر از حد معمول دیده می شد. روی چهارپایه ای ایستاده بودند. مرد کت و شلوار سیاه رنگی به تن داشت. صورت و دستهایش سفید سفید به رنگ کچ بود. کلاه شاپوی سیاه رنگی بر سر داشت و عصایش از بازوی راستش آویزان بود. زن لاغر اندام و جوان می نمود. پیراهن بلند قدیمی و مدل اروپائی به تن داشت موهایش نیز قدیمی و از پشت پیچیده و جمع شده بود. لباس و دست و صورت و موهایش سفید سفید به رنگ گچ بود. خوشم آمد و دوربینم را از کیفم درآوردم چشمانم را به چشمان آبی دریائی و خوش رنگ زن دوختم . فهمید که از او اجازه می خواهم عکس اش را بگیرم. لبخندی زد و مردمک آبی رنگش به پایین دوخته شد. زیر پایش کلاه شاپوی وارونه ای وجود داشت. با انگشت به شاپو اشاره کرد. فهمیدم که باید اول پول خرد آن تو بریزم و بعد عکس بگیرم. داخل شاپو پول خرد ریختم و عکسی از هر دو گرفتم. لبخند زدند. آنگاه مرد با حرکت بسیار آهسته و پانتومیم خود سر خم کرده از من تشکر کرد و آهسته کمر راست کرد و میخکوب بر جایش ایستاد. زن یک بار خیلی آهسته و رقص کنان دور خود چرخید. بعد دوباره هر دو مثل مجسمه بر جای خود خشک شدند. به چشمان زن نگاه کردم . مژه هایش نیز سفید بودند. سنگینی پلکهایش را احساس کردم. این زن و مرد چگونه می توانند سنگینی این رنگ و لباس و سرپا ماندن پنج شش ساعت مدام را تحمل کنند.
آن قدیمها فکر می کردم کار کمدین ها خیلی ساده است. بی خیال از عالم و آدم هر کاری که دلشان می خواهد انجام می دهند. نیازی به تکرار و تمرین ندارند. اما هنرمندان خیابانی که کمدین نیستند.کاری بجز ایستادن و تکان خوردن ندارند. اما همین چند ساعت مدام سر پا ایستادن خودش نوعی هنر است. می خواهند نان شب شان را تامین کنند و این تنها کاری است که بلدند. الحق که چؤرک داشدان چیخیر/ نان از سنگ در می آید.
ترانه نون و دلقک با صدای محمد اصفهانی
کفش های لنگه به لنگه
می پوشه که هی بلنگه
می دونه که هر چی سنگه
پیش پای لنگه
واسه نونه واسه نونه
که به کارهاش بخندی
که اگه اینو بدونی
تو به دلقک نمی خندی

8 comments:

Anonymous said...

سلام نیستی تا ببینی غم نان توی ایران چه ها که نمیکنه حتی به قیمت خون مردم
درضمن ترشی انگور همانی که شما فرمودید انگور سیاه بعلت فراوا نی انگور باهاش همه چیزی درست میکردند لواشک ترشی مربا همچنبن در ترکیه وباکو
در مورد
اولین ها در مورد زنان هم مطالعه میکنم وبرایت مینویسم وبا تشکر فراوان شادباشی

عمو اروند said...

در تهران زوجی را دیدم که برای کسب درآمد، راه ساده‌تری در پیش گرفته‌بودند. هردو شیک و تمیز، در میان مردم، روی نیم‌کتی نشسته بودند و هرازگاهی مرد،‌ با صدای بلند، تقاضای کمک مالی می‌کرد.

قربان زاده said...

سلام خانم شهربانو
کوچ قلم یاز آغاز شد .
لطفا از رویت وبلاگم مرا مطلع فرمایید. با تشکر .

قربان زاده said...

با سلام مجدد خانم شهربانو
از راهنمایی خوبتان تشکر می کنم.

نانازی said...

خوب من با این شعر دلقک خیلی مشکل دارم !! چون احساس میکنم یه جورایی داره زیرآب دلقک بیچاره رو میزنه !! میگه اگه بدونی از سر بدبختی این کارا رو میکنه بهش نمیخندی!! و خوب اگه بهش نخندیم که نونش آجر میشه !! اصلا خوشم نمیاد! ولی از پست شما چرا! خیلی هم خوشم میاد
یه خواننده قبلا خاموش و الان چراغ زن!

روشنايي صبح said...

كاملاً موافقم و ناني كه بي زحمت بدست مي آيد بركت ندارد. كاش ترجمه لغت به لغت اين ضرب المثل ها را مي گذاشتيد. من ففط معني چورك را مي دانم.خيلي ممنون كه از اين جملات توركي بكار مي بريد.

اقاقیا said...

نان خوردن از نوع شرافتمندانه ، از این دست افراد در ایران هم زیادند. عروسک پوش ها، گل فروش ها، آکاردئون نواز ها، مبارک ها، معرکه گیرها، ... متن خوبی بودو خوب تصویر سازی کرده ای

روشنایی صبح said...

http://mohegh.blogfa.com/post-201.aspx