گاهی نازلی به قصد احوالپرسی زنگ می زند و طبق معمول همیشگی حال تک تک اعضای خانه را می پرسد. گل پسر و گل دختر و گل داماد و گل عروس آینده و تمام می شود. نوبت به من که می رسد، حال حاجی آقا را می پرسم و بعد احوال بالابولا ( بچه ها ) را می پرسم. آخرین بار گله کرد که فامیلی به کنار ، آخر ما دوستان جان جانی هستیم . من حال تک تک بچه هایت را می پرسم. آن وقت تو فقط به بالا بولا اکتفا می کنی؟
4 comments:
شهربانوی گل موضوع جالبی نوشتی خیلی هم زیبا نوشتی
خیلی شاد ومثل خودت گل ...:-))) اسمهای قشنگی بود رزیتا و آناهیتا رو دوست داشتم....این شعر آخر حرف نداره واقعا شعر زیباییه.... روح فریدون مشیری شاد ....
شهربانو جان
خستگی من مربوط به نیکیه. هنوز کوچیکه و نمی تونه روی خودش کنترل داشته باشه. ماه رمضون هم دلیل دیگه خستگی منه و حضور مامانم که می خوام مدت باقی مانده رو بهش خوش بگذره. مرسی عزیزم از توصیه ات
شاد و همیشه سبز باشی نازنین شهربانو
واقعن اونهمه اسامی را به یاد داشتن هنر طلب دارد . جالب بود
اهری
سلام گرم مرا ازشهریور تهران بپذیر واقعا ادم چطوری با این همه اسامی مربوط به کار وکتاب فامیل و بچه ووبلاگ وسایت و سینما سریال و غذاهای خوشمزه کشور وپایتختهاشو ترم وکلاسها واستادها وخیابانها ووووو را بخواهد به ذهن بسپاره که باید بهش بگیم کامپیوتر نه انسان با ارزوی بهترینها اسم تو فراموش نمیکنم چون اسم خواصی دیگه الان از این اسمهای اصیل وجود نداره وهمش شده رزه زیزی کتی ماری فری قری جودی راستی کتابتان را میشه از اینترنت خریداری کرد وآیا در ایران هست یا نه شاد باشی
Post a Comment