2008/06/03

مجلس ترحیم


تازه به خانه رسیده بودم که مونیکا زنگ زد و با تاسف فراوان خبر درگذشت پدرش را داد و مرا به مجلس ترحیم پدرش دعوت کرد . ازشنیدن خبر خیلی متاسف شدم . پدر او پیرمردی حدود هشتاد وهفت ساله و سالم و سر حال بود . آدم وقتی این مرد شاد و زنده دل را می دید از خودش خجالت می کشید . با آن سن و سال از کار و تلاش خسته نمی شد . دلم می خواست در این مجلس شرکت کنم . اما وقتی به قبرستان رسیدم که مراسم تمام شده بود . او را کنار همسرش که سالها پیش درگذشته بود دفن کردند . پس از عذرخواهی خواستم که برگردم مونیکا اجازه نداد . زیرا برای صرف عصرانه و شام دعوت بودم .

متن کامل

وبلاک مخصوص هموطنان ساکن ایران

لیست وبلاکهای بروز شده جدید

از سعید حاتمی به خاطر زحماتش تشکر می کنم .

12 comments:

مریم Hooghoogheto said...

سلام شهربانو خانم

امیدوارم خداوند برایتان عمر طولانی و با عزت عطا کند تا بقول خودتان بتوانید کارهای ناتمامتان را باتمام برسانید

بیاد ماهی سیاه کوچلوی صمد بهرنگی افتادم که : مرگ خیلی راحت میتواند الان بسراغ من بیاید اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم ، البته اگر روزی با مرگ روبرو شدم که شدم اصلا مهم نیست ، مهم آن است که مرگ یا زندگی من چه
تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد

شادو سلامت باشید

مریم

مریم Hooghoogheto said...

سلام شهربانو خانم

ضمن تشکر از حضور پر مهرتان باید عرض کنم این متن در سایتم قانون بود نه نظر شخصی بنده . ضمنا از راهنمائیهایتان ممنونم

و دعوتتان میکنم در حد امکان سری به وبلاک دیگرم که موضوع جالب تازه ای است دیدن فرمائید .
آدرس وبلاک دیگر ( http://hooghoogheto.blogspot.com/
است شاید نظری داشته باشید.

مریم

اقاقیا said...

شهربانو عزیزم
امیدوارم همواره فرصت کافی برای ادامه کارهای عقب افتاده ات داشته باشی. هنگامی که گاه گاهی متوجه اختلاف فرهنگی می شویم پنداری به زخم هایمان نیشتری فرو می کنیم
شاد باشی در آلمان

Anonymous said...

شهر بانو خانم اول از همه برایتان عمری طولاتی و با عزت خواهانم که همه کارهای آغاز شده ونشده را به اتمام برسانید و بعد یکی از خصوصیات آتمانیها که دوست دارم برخوردشان با مردن میباشد و نه اینکه عزا دار نیستند خیلی هم اندوه گین میشوند
اوایل فکر میکردم چون دروغ نمیگویند و صادقتر از خیلی از مسلمانهاهستند از مرگ نمیترسند چون پرونده زندگیشان پاک است واز حساب وکتاب آن دنیا هم وحشتی ندارند روح ای تازه درگذشته شاد باد.

خاتونك said...

چقدر خوبه که آدم بی آرزو و حسرت بمیره

Anonymous said...

khoda rahmateshon koneh

Negahyno

Anonymous said...

این سوال می تونه یه تلنگر برامون باشه! ولی می دونم همه می خوان زندگی کنن و نمیرن ولی یهو مرگ میرسه!

Anonymous said...

Shahrbanoo jan

in Adresse site Pante-a
http://pantea.wordpress.com/

Anonymous said...

سلام شهربانو
راستش من بدم نمیاد که امشب بخابم و دیگه از خاب بیدار نشم. فکر کنم خیلی حال میده! خودت هم نمیفهمی مُردی!!! حالا ممکنه بگی زندگی زیباست و بخای گولم بزنی، ولی از وقتی که من عاشق این نیلوفر بیضایی ذلیل نمرده شدم و او هم دیگه به من محل نمیذاره، دلم بی قراره و آرامش و خاب، دیگه مزه ای نداره مگر اینکه ازش بیدار نشم. اوههو اوههو اوههو! کمکم کنید. شایدم بگی بد نیست که حداقل به عشق او زنده بمونم،و منو واقعن گول بزنی! بزن بزن که داری خوب میزنی!ا

Anonymous said...

سلام خانم شهربانو
از اينكه بامطالعه وحضور صميمانه خويش دروبلاگم درشرايط سخت دلداريمان مي دهيد نهايت تشكر را مينمايم .
ما همگي محكوم به رفتن از دنيا هستيم . ولي بنظرم رفتن ما با دهها آرزوي بدل مانده با رفتن پدرمونيكا با شرحي كه نوشته ايد خيلي فرق مي كند. ما دراصل ازمرگ نمي ترسيم بلكه ازحوادث بعد ازمرگمان كه دامنگير خانواده وعزيزانمان خواهد شد بيمناكيم . خداوند شما راهميشه سالم وشاد وسرحال نگه دارد.
قربان زاده

Anonymous said...

حسین عزیز من هم برای شما بهترین ها را آرزو می کنم .
شهربانو

Anonymous said...

آنونیوم جان
خیلی ممنونم . در مورد پانته آ اشتباه از من بود. تصحیحش کردم . دست شما درد نکند.
شهربانو