اولین روز درس بود . وارد خیابان فرعی شدم . ساختمان کودکستان ، دبستان ، گزامت ، رئال و ... و ... همه در یک خیابان و نزدیک به هم بود . گوئی وارد سامان مئیدانی خودمان با مدارس مختلف عفت و گلستان و باغبان و شهید حقیقی و رازی و امت و ... شدم . خیابان و میدانی که پر از دانش آموزان ریز و درشت بود . اینجا هم بچه ها کیف به دست و بعضی ها با عجله و دوان دوان به مدرسه می رفتند . پسری که کیف مدرسه اش را روی دوشش انداخته بود ، در حال خوردن ساندویچ و با حال و هوای خودش به در ورودی نزدیک می شد که دختری مو طلائی و باریک اندام ناگهانی از جا جهید و روی کول پسر سوار شد و ساندویچ را نیز از دستش گرفت ودر حالی که یک بازویش را دور گردن پسر حلقه کرده بود شروع به خوردن کرد . پسر دادی کشید و دختر زود پائین پرید و در حالی که به سرعت می دوید وارد سالن شد . یک لحظه احساس غربت کردم . چقدر دلم می خواست در آن لحظه شاهد طناب بازی و ایاق جیزیغی ، گرگم و گله می برم ، دختر بچه ها باشم .
وبلاک مخصوص هموطنان ساکن ایران
9 comments:
man ke asheghe shoghle moalemi hastam
شهربانوی عزیز چقدر خوشحالم. هیچ چیز بهتر از این نیست که نقش اجتماعی آدم با آن که دوست دارد و برایش خودش را ساخته است، یکی باشد. حتما این بچه ها با بچه های ایران فرق هایی دارند، اما یادت باشد که معلمی که کمی متفاوت باشد یا بچه هایی که کمی متفاوت باشند، به هم می توانند چیزهای بیشتری بیاموزند. به شرط این که به تفاوت ها مثل سرچشمه زندگی و انتخاب نگاه کنند نه مثل فاصله ها و دسته بندی ها
بچه در مدرسه غیر از دیسیپلین این ها را هم می تواند یاد بگیرد، یعنی یاد بگیرد غیر از محیط خانواده اش انواع دیگری از افکار و تربیت ها هم هست. می دانم آن نیروی قوی امپاتی که در شما هست بهترین چیزی هست که این بچه ها از شما هدیه خواهند گرفت .
من هم با خواندن بلاگتان چیزهای بیشتری یاد خواهم گرفت.
موفق باشید
Der erste Schultag ist ein besonderer und aufregender Tag!
واااای مردم تا این صفحه باز شد تا من بتونم پیام بذارم و بگم که چقدر برات خوشحالم شهربانو جان که روزگار به کامت است. خوش باشی همیشه.
سلاملار
بوردا دا دانيشگاهلارين ايکيندي ترمي باشلانيب و منده بوگوندن؛ کلاسا گئتمه ليم.
ياشا
تمام فضا را تونستم مجسم کنم....روز اول بوده برای همین دو نفری رفتین سر کلاس؟......چه خوب یه خانوم معلم دیسیپلین!!!!..........این سویل عجب اعتماد بنفسی داره.........عجب !!! برای همین از لحن محکم شما تعجب کردن............
خسرو عزیز
خیلی متشکرم . البته این بچه ها با بچه های ولایت ما تفاوتهائی دارند و عادت کردن به محیط تازه یک کمی وقت می طلبد . سعی می کنم بتوانم هم مفید باشم و هم خودم یاد بگیرم.
اما شما شکسته نفسی می کنید این من هستم که از نظرات مفید شما و دیگر عزیزان درس می گیرم .
شهربانو
سلام
امیدوارم که در سلامت کامل بسر میبرید.
از اینکه تونستید به ارزوی معلمی خود برسید خوشحالم
من به و بلاگ شما سرمی زدم و بیشتر وقتها تحت تاثیر قلم زیبای شما قرار می گیرم
مصاحبه شما با رادیو قاصدک هم خیلی عالی بود. میدونی که خیلی از اتفاقات زندگی اسرار امیز و غیر قابل توضیحند مانند ان سنگ سبز براق شانس اور برای شما
اگه درباره این سنگ توضیحات بیشتری بدهید ممنون میشم
ساق اولاسان
دخترمهربان
متشکرم و امیدوارم شما نیز سلامت و شاد باشید .سنگ سبز سنگ کوچک و شیشه ای مثل تیله است اما گرد نیست . مردم فکر می کنند اگر این سنگ براق را همیشه کنار خود داشته باشند آرزوهایشان برآورده می شود و از خدا هرچه بخواهند می دهد .
شهربانو
Post a Comment