2007/12/24

گولنار = گل انار


یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود ، در زمانی تا حدودی قدیم من یک کمی بچه بودم . روزی از روزها به شهرستانی در همان دور و برها سفر کردیم و مهمان خانه مشهدی جلیل شدیم . بعد از ظهر زلفعلی برای خوشامدگوئی به ما به خانه مشهدی جلیل آمد و صاحبخانه را با مهمانان برای صرف شام به خانه شان دعوت کرد . مشهدی جلیل هم با کمال میل این دعوت را پذیرفت . اهالی آن خانه دلشان نمی خواست به این مهمانی بروند اما خوب دعوت شده بودند و قبول دعوت نشانه ادب بود . هنگام غروب از خانه بیرون آمدیم و قدم زنان به طرف خانه زلفعلی به راه افتادیم . جای دوستان خالی رفت و آمد اتومبیل کم وهوا تمیز و صاف و نسیم خنکی می وزید . بالاخره به خانه زلفعلی رسیدیم و وارد شدیم و بعد از خوشامد گوئی زلفعلی رو به زنش کرد و گفت : گولنار چرا وایستادی ؟ زود باش ، چائی چی شد ؟ زن با عجله به آشپزخانه رفت تا چائی بیاورد .

متن کامل

وبلاک مخصوص هموطنان ساکن ایران

15 comments:

مینا said...

شهربانو جان
با سلام و خسته باشید
هر خواننده ای شاید متوجه چند نکته باریک در نوشته هایتان شود بنظرم قابل انتقاد باشد . این نه بدان است که نوشته هایتان خوش آیند نیست بلکه من کلمه ی افراط را برایش میگذارم در نوشته هایتان کاملا دشمنی با مردان دیده میشود
و باز از نوشته هایتان معلوم است که ضمن ناراحتی از همسرتان و از خانواده ای هستی که همه اش همنشین خانواده های همچینی هستند / شما آدم بدبینی هستید که حتی بر خلاف فیمینیستی نوعی بدبینی نسبت به ازدواج هم دارید و هیچ وقت باور ندارید که شاید کسانی با ازدواج خوشبخت شوند و همچنانچه هستند / من نمیدانم دختر یا پسری دارید یا نه ، خدا کنه آنها این نوشته هایتان را نخوانند که اگر بخوانند از نظر روانشناسی خیلی برایشان ظلم شده و بعید میدانم که خوشبخت شوند که البته آرزوی خوشبختی آنها در صورت وجود آرزو را دارم . هر گز نشده است که در نوشته هایتان چیز خوشبینانه یا شادی آفرینی دیده شود و اینکه از پدرتان اینقدر تعریف میکنید یا دروغ است یا چنان زن ذلیل است که از ترس مادرتان نمیتواند آب بخورد .
من خدا را شاهد میگیرم که هرگکز نظر سوئی ندارم تنها بعنوان یک خواننده فکر کردم شاید بهتر می بود که کمی هم هودتان را از نظر روحی از این نوع خانواده ها دور کنید که هم برای سلامتی روحی خودتان مفید است و هم شما نویسندگان راهنمای جوانان این مرزبوم هستید و کمی هم سعی کنید شادمانی ها را به تصویر بکشید .
سعی خواهم کرد بقیه را بعدا برایتان بنویسم
موفق باشید

bahrami84@gmail.com

Mehri Publication said...

شهربانوی مهربان و خوش بین عزیز روز کریسمس را تبریک می گویم و اینکه من در نوشته های تو جز انسانیت ناب هیچ دیگری نمی بینم .خوش و خرم باشی خواهر آذری من

Anonymous said...

salaam banoo
man ke kheili miyam inja
amma hich kodoom az kamentam sabt nemishe azizam
shahrbanooye azizam az inke ghadam roo cheshmam gozashti mamnoonam
bazam biya oon ja
ya ali

Anonymous said...

vaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaay
belakhare sabt shod
fek konam alan dorost kardi bakhshe kamenthaye webeto
chon man kheili miyamadam va mikhastam kament bezaram
amma sabt nemishod
bazam biya pisham banoo jan
ya ali

Anonymous said...

شهربانوی عزیزم ممنون از لطفی که به من داری وبه یادم هستی خودت می دونی که این سفارشها و به یاد بودنها چقدر مخصوصن در غربت دلنشینه.
چه خوب که آخر این حکایت یه خوبی و خوشی بود و چه خوب اون خانم حرف دلش رو گفت به امید روزی که هیچ ازدواج اجباری و مصلحتی نباشه.
در مورد کامنت مینا هم باید بگم فکر نمی کنم ایشون خواننده نوشته های شما باشن و با شما و نوشته هاتون آشنا نیستند به نظر من نوشته هات پر از واقعیت هستش.
می بوسمت.
پر یا
سرزمین پریا

Anonymous said...

سلام شهربانو خانیم
حالیز نئجه دی؟ وبلاگیزی اوخویوب و چوخ فایدالاندیم. مخصوصا آذربایجان فضاسینی تصویره چکن یازیلاریز منه اوشاقلیق دونیامی خاطیرلاددی. من دؤرد آیدیر کی تحصیل اوچون گلمیشم آلمنا و بن شهرینده یاشییرام. بیلمیرم سیز آلمانین هانکی شهرینده یاشاییرسیز. اگر بیر ادبی و فرهنگی جلسه اولسا ممنون اولارام منه اطلاع وئرسیز. منیم ای میلیم
heydarshadi@hotmail.com

Mehri Publication said...

http://www.youtube.com/watch?v=-Fhstc5xkSc&eurl=http://hadikhojinian.blogspot.com/2007/06/blog-post_10.html

Anonymous said...

سلام حیدر شادی عزی : ساغ اولون کئفیز یاخجی اولسون . محبتیزدن تشکر ائلیرم . آلمانا خوش گلمیسیز صفالار گتیرمیسیز . سیزه موفقیت و خوش یاشاییش آرزو ائلیرم .
باش اوسته ادبی فرهنگی جلسه لر اولسا و بیلسم سیزی ده خبردار ائله ره م . موفق اولاسیز
شهربانو

نگاهی نو said...

خدا را شکر که عاقبت به خیر شدند

Anonymous said...

سلام شهربانو جان . کریسمس و سال نو به شما هم مبارک ...خوبه که ما دو بار دوبار سال نو مبارکی میکنیم ....

اول داستان و آخرش ...راستش با بغض خوندم و آخرش لبخند زدم ...وقتی اجازه بدیم بهمون ظلم میشه ...وقتی سر بلند میکنیم ظالم هم هوای کار دستش میاد ...چه بسا دوست بشه ....نه ؟!؟!؟

مخمل هستم شهربانو جان . نمیدونم چرا ادرس وبلاگم را نمیگیرد این کامنت دانتان
!

میبوسمتون

اقاقیا said...

شهربانو جان
متن فارسی شعر را نوشتم نازنینم

Anonymous said...

سلام
جالب بود و متفاوت
بايد به آن انديشه كرد

Anonymous said...

مطالب جالبي نوشتيد. من يك شاغل در سالن زيبايي و مو در لندن هستم كه مرتب مطالبتون رو ميخونم. يه وبلاگ دارم در باره مو و زيبايي به زبان فارسي تا با انتشار مطالب جديد دانش خودم و سطح دانش خانمهاي ايراني رو در اين زمينه با مطالب جديد بالا ببرم. خوشحال ميشم مرتب سر بزنيد و مرا در ليست لينكهاتون قرار بديد.
بیا سر بزن هوایی عوض می کنی. ممنون گيتي. اينم آدرس وبلاگم http://academyaraeshgaran.persianblog.ir

Unknown said...

ناري بيلميرم، آنجاق فارسجا گل سؤزجويو توركو ديلدن آلينميشدير
اؤرنك ايچين :
گلشن ، گولوشن دير

اؤزوده منيم وئبلاگين آدريسين يانليش يازيبسينيز لوطف ائديب اونو دوزه لدين
anayurdumla.blogspot.com

ياشا

Anonymous said...

عزیز آیدین
ساغ اولون کی خبر وئردیز . لینکی تصیح ائله دیم .
شهربانو