2008/09/20

به بهانه اول مهرماه و به یاد مادربزرگ ها

سی و یکم شهریور ماه بود. پدر و مادرم برای من و آبجی بزرگ کفش و روپوش و یقه و روبان نو خریده بودند. یکی از دندانهای لق ام افتاده بود و من دندان به کف داشتم گریه می کردم که فردا چطوری با دهان بدون دندان به مدرسه بروم ؟ اورقیه آنایم جلو آمد و گفت : دهانت را باز کن ببینم . البته لازم نبود دهانم را باز کنم ، چون دهان گشادم برای گریه باز بود.

متن کامل

...

یا مولا دلم تنگ آمده

شیشه دلم ای خدا زیر سنگ آمده

......

نقد کتاب سیاه مشق های یک معلم توسط شهرنوش پارسی پور اینجا بشنوید.

17 comments:

Anonymous said...

من اول مهر را دوست نداشتم چون از مدرسه متنفر بودم یکجور زورکی بود ولی خوشحالم اولین مهر ی که در آن درس خواندم را مادربزرگم دید و خوشحال بود که باسواد می شوم

به دونه said...

man ham hamisheh kafshhay madarbozorgam ro ghayem mikardam ke bishtar pishemoon bemooneh:) delam barash tang shod injoor ke tarif kardi:)
take care

Anonymous said...

شهربانو خانم سلام
مدتهاست یعنی از وقتی از ایران امدم اروپا فرصت نکرده بودم به وبلاگتون سر بزنم، امروز جایی لینک وبلاگتون رو دیدم و با این خاطره ای که از مادربزرگ گفتید من رو بردید به بچگی خودم. به یاد مادربزرگ مهربانم که او هم از اهالی شوط بود و البته پدربزرگم . همه جا خاطراتشون با منه و البته برای اینکه ظاهرشون رو فراموش نکنم عکسی کوچک از هر دوشون. باعشون، مرباها و ترشی ها و ضرب المثل های مادربزرگم و عیدی و جایزه های نقدی پدربزرگم برای شاگرد اولی و معدل درسی خوبمون. گاهی دلم بقدری براشون تنگ میشه که میخوام بمیرم تا ببینمشون. جاشون خیلی خیلی خالیه . ممنون از شما وقتی اسمی از ماکو میارید یه حس عجیب اشنا بودن منو میکشه دنبال متن هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر روی شهرم تعصب داشته باشم. و البته خیلی ممنون بابت تمام ضرب المثل های خوبتون
شیوا

Anonymous said...

مادربزرگ بخصوص ار اون مهربونهاش یه جواهر گنده است .روح مادربزرگاتون شاد شهربانو جونم.
اونقدر شیرین نوشته بودی که من از اول تا آخرش رو با یه لبخند گنده خوندم .همیشه شاد باشی عزیزم
راستی من هنوز ایرانم ولی اوضاع و احوال تفلیس هم خوبه منم باید همین روزها برگردم ممنون از احوال پرسی.
تو مصاحبه امشب کلی موفق باشی من عاشق شنیدن صدای گرمتم.
می بوسمت..

kamran said...

از محبتی که دارید بسیار ممنونم
در وبلاگ شما مطالب خوب و اموزنده زیاد است .
سعی می کنم کم کم تمام مطالب قبلی را هم بخوانم.
همواره سالم و برقرار باشید

Anonymous said...

شهر بانو جان من میدانم چه میگویی روزگار خواست با مادر بزرگ بزرگ بشم و لا اقل اینجا بود که پسر خاله ها حسادتم را میکردند.
روان تمام عزیزان از دست رفتتان شاد باد

خاتونك said...

یاد قدیمها و دوران کودکی به خیر. مادر بزرگ منهم خیلی دوست داشتنیه و خوشبختانه هنوز زنده است.
خدا مادربزرگهای شما رو هم رحمت کنه

Anonymous said...

سلام شهربانو جان

نوشته هاتون رو خوندم ! خیلی روان و زیبا مینویسین

میخواستم ازتون اجازه بگیرم که لینک وبلاگتون رو بذارم توی بلاگم .

ممنون

راستی داستانی که با صدای خودتون از رادیو زمانه چخش شده رو هم شنیدم ، عالی بود !

Anonymous said...

یاد دبستان و شروع باسواد شدنها بخیر

negahyno

Anonymous said...

سلام - یادش بخیر اونروزا

اگه بتونیم(اینترنت این اجازه رو بده) نقد سیاه مشقاتونو گوش بدیم . خوشحال خواهیم شد

اهری

Anonymous said...

سلام خانم شهربانو
متاسفانه نتوانسته ام نقد کتاب سیاه مشق شما را بشنوم.نمیدانم در آینده نیز دستبابی به این نقد امکان پذیر است یانه ؟ چون خیلی علاقه دارم آنرا بشنوم .
قربان زاده

Anonymous said...

تحقیقات پژوهشگران دانشگاه تورنتو نشان می دهد ، زنانی كه رئیس زن دارند ، در محیط كار احساس استرس بیشتری می كنند در حالی كه برای مردان ، جنسیت مدیر و رئیس تفاوتی نمی كند .

به گزارش شبکه خبر: این پژوهشگران با بررسی 1800 كارمند ژاپنی دریافتند ، زنانی كه مجبور به فرمانبرداری از همجنس خود هستند بیشتر به افسردگی ، سردرد و اختلالات خواب دچار می‌شوند در صورتی كه جنسیت رئیس ، در مردان چنین تاثیری ندارد .

محققان احتمال می دهند: علت این پدیده عارضه ای موسوم به سندروم ملكه زنبور باشد كه بر اساس آن زنان موفق دوست ندارند در حلقه رقبای زن خود قرار بگیرند .

Anonymous said...

خانم شهربانو: سلام. متاسفانه ایمیل و فایل نقد کتاب شما را دریافت نکرده ام . در صورت امکان تکرار فرمائید. با تشکر منتظرم .قربان زاده

Anonymous said...

سلام

خوشحال شدم که به وبلاگم سر زدید

از راهنماییتون ممنونم

یه کم ترکیم بهتر شده

خیلی از وبلاگهاتون استفاده کردم

راستی قایا قیزی یعنی چی؟

دختر کوهها؟

پدر بزرگ من مال ارسباران بوده

نمیذونم به ماکو نزدیکه یا نه

اما جای قشنگیه

به وبلاگ من بازم بیایید

http://vahid-17.blogfa.com/

Anonymous said...

خانم شهربانو سلام .
ایمیل شما را دریافت کردم ضمنا برایتان ایمیل فرستادم لطفا ایمیلهای خود را چک کنید.
قربان زاده

cafezan said...

اول مهر هميشه براي من ترسي توامان داشت. من بايد دوباره با آن دخترك زيبا روبه رو مي شدم. توي صف، مراسم صبح گاهي ، خيلي دورترك مي ايستادم كه نگاهم را به نگاش، گره نباشد. كه دلم بلرزد. كه بغض بگيرد سراسيمگي آن دخترك دست و پاچلفتي لاغر را.هيچ كلاس درسي را، آسودگي م نبود. مهرماه با من مهربان نبود. اگر به كافه ي من آمديد، خواهيد دانست كه چرايي آن
دلهره ي هميشگي از چه رو بوده است

http://cafezan.webphoto.ir/

Anonymous said...

شیوا خانم
روح مادربزرگ و پدربزرگتون شاد.
از لطفتون هم تشکر می کنم همشهری جان
شهربانو