اولین روز مدرسه بود و ابلاغم را به مدرسه ای جدید با محیطی متفاوت داده بودند . من سالها در کنار روستائیها و مردم حاشیه شهری زندگی کرده بودم و روز اول بود که با چهره های جدید و یا بهتر بگویم ثروتمندان خودخواه این مدرسه ، با مادرانی شیک پوش و ثروتمند که اکثرشان خود را یک سر و گردن بالاتر از معلم می دیدند اشنا شدم و اولین روزکار چه دلگیر بود .
11 comments:
چرا من اشکم در اومد؟ یه جوری شدم...
سلام.ميخواستم در مورد مطلبتون بنويسم كه نوشته ارشام توجهم رو جلب كرد.من هم مثل ايشون خواهر ندارم و بعضي وقتا چقدر جاي خاليش رو حس ميكنم.و همينطور كه آرشام عزيز نوشتن نشانه كوته فكري اون مرده.نميدونم كه كي وقتش ميشه كه به انسان بودن ادما توجه كنيم نه به جنسيتشون
شهربانوی گرامی: با سلام نمی دانم هاتمیل چه اشکالی دارد امشب که مثل این که ایمیل را با الاغ و استر به آدرس طرف مقابل می رساند. فردا سعی می کنم با شما تماس بگیرم.
شهربانوی عزیز درود بر شما:
غیر از قصه ستاره، بقیه داستانها را خونده ام. و این الناز و ساناز هم عجب حکایتی بود!
راستی معنی ساناز را نمی دانم
دیگر اینکه در پست قبلی نوشته ای
مندن بئش به تر چیرکین ایدی
خوب من اینطور می فهمم که شهبانو باید خیلی زیبا باشه که این ضربالمثل را آورده!!!
سلام عزيز باجيم
لوطفوزونن مني شرمنده الديز آللاه سيزي بيزه چوخ گورمسين
بو گوزل داستانيزي دا اوخودوم
من هردن چوخلي حسرت ييرم كي بير دونيادا ياشييوروخ كي دولودي افراط تفريطينن
بير دونيادا ياشيييروخ كي اينسانلار اوزلرين اوجا گورستماخ اوچون آيريلارين كيچيلديللر
آمما هردن گوروروخ كي كيچيه گورسنن اينسانلار نه بويوك اينسانلارديلار
من اوزوم ناز و نعمت ايچينده دونيايه گليب و بويوميشم آمما عمرومده اوگونيده گورموشم كي بير دويونجان يماغا حسرت قالميشام
ايستسز چوخدان بير ماجرا يازميشديم روزگار بس ناجوانمرد است آدينان اوخويون
دمليم چوخ گوزل يازيبسيز بيلميرديم اوستادليخ حققيزده وار آللاه سيزي ساخلاسين
باغيشليين بواخ باش وورديم
سيزي آللاها تاپيشيرديم
مرد زندگی : برادر گرامی چه اتفاقی برای وبلاکتان افتاده که خوایتم کامنت بگذارم و نشد . شهربانو
سلام. با اجازه لینک شما را به لینکهایم اضافه کرده ام. اقدام مشابه شما موجب امتنان و افتخار اینجانب خواهد بود.
آموخته ام... كه زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم.
آموخته ام... كه كوتاهترين زماني كه من مجبور به كار هستم، بيشترين كارها و وظايف را بايد انجام دهم.
آموخته ام... كه همه مي خواهند روي قله كوه زندگي كنند، اما تمام شادي ها و پيشرفتها وقتي رخ مي دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستيم.
آموخته ام... كه فرصتها هيچ گاه از بين نميروند، بلكه شخص ديگري فرصت از دست رفته ما را تصاحب خواهد كرد.
آموخته ام... كه لبخند ارزانترين راهي است كه ميتوان توسط آن نگاه را وسعت داد.
(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ____
__***________****_______***____
_***__________**_________***___
_***_____________________***___
_*** _ _ _____ آتــــــنــــا __ _***___
__***___________________***____
___***_________________***_____
____***_____b a 2 ____ ***______
______***___________***________
________***_______***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_______________
فكر نكن دليل اصلي رفاقت من و تو " دوست داشتن " است ... قضيه بسيار ساده تر از اين حرف هاست ... دليلش عشق من به تناقض است ... تناقضي كه من و تو با هم ميسازيم ... و اين كه رفاقت من و تو نقض تمامي روابط دوستانه تاريخ بشر است ...
و تازه اينجاست كه " دوست داشتن " به ميان مي آيد ...
سلام شهربانو جان امروز تاساعت 11 اینترنت قطع بود و نتونستم خدمت برسم
وقت شما هم بخیر باشه سلام منو به بچه ها تون برسونین
روز اول که به استاد سپردند مرا دیگران را خرد اموخت مرا مجنون کرد
Post a Comment