2007/07/11

سومین شکست مهربان


حدود ده ماهی بود که از مهربان بی خبر بودم . دیگر نه زنگی به من می زد و نه در مسیرمان همدیگر را می دیدیم . تا اینکه دیروز تلفن به صدا درآمد و تا گوشی را برداشتم صدای بغض آلود مهربان حالم را گرفت . پس از سلام و احوالپرسی گفت که حالش خیلی بد است و دارد دیوانه می شود و آدرس منزلم را خواست تا پیشم بیاید . ادرس را دادم و ساعتی نگذشته آمد .

متن کامل

وبلاک بدون فیلتر من

22 comments:

Anonymous said...

اشکال از اون آقا نیست
من هم اگه کسی این همه بی چشمداشت بهم محبت می کرد فکر می کردم خبری
شده

Artemis said...
This comment has been removed by the author.
Artemis said...

اين آقا عشقش "وامی: بوده. طفلک مهربان که بايد اين قسط ها رو بده. هيچ وقت به هيچ آدمی "اطمينان" نکن، حتی اگر بهش "اعتماد" داری.

خاتونك said...

واقعاً که دزد بی شرمی بوده هم پول مهربان رو دزدیده هم قلبش رو.

Anonymous said...

هر كسي لياقت محبت و مهرباني را ندارد
ايشان بايد بعد از دو بار ازدواج
اينها را خوب ميدانست

اما در مورد اون مرد نميشه بهش گفت انسان

Anonymous said...

بيشتر به يك كابوس زشت شبيه است تا يك زندگي مشترك ..
اما به هر حال خداي مهربان همه جور مخلوقي دارد و اين روزها هيچ چيز از هيچكس عجيب و غير قابل تصور نيست
ممنونم شهربانوي عزيز از حضور صميمي ات در كلبه محقرم..
چقدر شيرين است كه دوباره تورا كنار
خودم دارم مهربان همزبان شيرين گفتارم
تنت هميشه سلامت.. دلت هميشه خوش
و قلمت هميشه جاري نازنين
www.sepideh51.blogfa.com

Anonymous said...

دو نکته نظرم رو جلب کرد.
اول این که به صرف خطا کردن کسی نمی آموزد مگر با باز نگری در خطا های گذشته و کسانی که همه کس و همه شرایط را تحلیل می کنند جز خودشان را از خطا ها چیزی نخواهند آموخت.

دوم این که این یک توهم شایع است. عشق فقط تضمین خود عشق است. نه تضمین هیچ چیز دیگر، نه از عواقب بدرفتاری با معشوق یا مغشوقه مصون می کند نه از فلان و فلان چیز دیگر و مخصوصا برای بانک. تضمین نمی شود.

سامان said...

سلام شهربانوی عزیز
ببخشید اما من از حکایت این خانوم بیشتر خندم گرفت آخه مگه می شه یک نفر انقدر ساده وحتی..... که از قدیم گفته اند : از ماست که بر ماست

اقاقیا said...

شهربانو جان متن تو باز مانند همه متن های دیگرت گوشه ای از اوضاع نابسامان زن شاید بهتر بگویم یک زن ایرانی را نشان می دهد و بازگو می کند.
مهربان سادگی کرده، نبایستی این همه خودش را زیر بار قرضی می برد که نمی دانسته انجامش چیست، می دانم مهربان همه طلب بانک را خواهد پرداخت اما چه کسی تاوان قلب شکسته او می پردازد؟ حاج خانوم؟مردش؟
این همه مبارزه برای رفع تبعیض زن و مرد ، این همه رد و قبول لایحه های متفاوت وتصویب قانون های جور و واجور برای رفع این تبعیض هیچ کارکردی نداشته، عده ای از مردان همواره این نیاز حقیر باطنی خود را در تمام عمرشان بدوش می کشند
سبز باشی

Anonymous said...

آخر سادگي هم اندازه اي دارد.

Anonymous said...

سلام
مهربان جزء اون دسته از زنهای بوده که اصلآ اعتماد به نفس ندارن .فکر کرده باید سایه ی مردی بالای سرش باشه .بعد از اولین جدایی کاش برای خودش زندگی می کرد.
حالا بعد ار شکست سوم امید وارم متو چه بشه که تنهایی هم می تونه زندگی کنه .وقتی برای خودش در امد داره پس می تونه از پس زندگی بر بیاد.
www.zirenouremahtab.persianblog.com

Anonymous said...

راستش این یکی داره تو جامعه ما مد میشه .نمی دونم فریب کاری چرا انقدر راحت شده !

رامین said...

سلام شهربانو خانم
از اینکه مینویسید و خوشحال میشویم ولی فکر نمی کنید که خیلی در مورد مردان بدبین شدید؟من این مهربان خانم را نمی شناسم ولی امکان اینکه شاید این خانم کمی اغراق کرده باشد یا تقصیر خودش را مخفی کند نیست؟در هر حال از اینکه می نویسید خوشحالیم. و در ضمن اگر امکان داره این شعر را در جواب سوالتان درج کنید:
فناجهاندا گلم روزگاره تــــــــــــولانما
ایشیلدیان ایچی بوش نابکاره تولانما
جهاندا هر کیم اولا آخری فنا اولاجاق
وفاسی یوخدی وفاسیز نگاره تولانما
رامین

Anonymous said...

رامین عزیز : من هم سلام عرض می کنم خدمت شما .
مهربان را می شناس و دردش را می دانم . فرض کنیم که مقصر این زن باشد فکر نمی کنید که مرد می توانست در صورت عدم سازش طلاقش بدهد و پی کار خودش برود ؟ همانگونه که رهایش کرد و رفت ؟چرا زن بدبخت را تا خرخره توی قرض فرو برد ؟
شعری که نوشته اید بسیار زیباست و پنج سال پیش خواندمش .
برقرار باشید
شهربانو

Anonymous said...

نهانی عزیز :
این زن بسیار ساده و خوش باور است طرف مقابل هم باید انصاف داشته باشد . البته نظر شما هم واقعیت است ادم نباید زیادی ساده دل باشد .
شهربانو

Anonymous said...

خسرو عزیز بعضی وقتها فکر می کنم عشق یک بلای ناگهانی است . نمی دانید گاهی چه ظاهر فریبنده ای دارد این عشق .
شهربانو

رامین said...

شهربانوی عزیز خسته نباشید
از اینکه نوشتید شوهرش میتوانست طاقش بدهد بعد برود شوکه شدم!!!! چون من نوشته هاتونو با دقت میخوانم .خودتون در داستان نوشتید
که شوهره خودش طلاقش را خواند و رفت و میدونید که امام نکاهی اینجوری میشه و طلاقش هم همینطور. خوشحال میشم راهنمای ام کنید.
رامین

Anonymous said...

رامین عزیز :
داشتم مطلبی را که قبلن نوشته بودم تکمیل می کردم و پیام شما را که دیدم خواستم جواب بنویسم که قاطی مطلب شد که می بخشید .
اما جواب شما ،حق با شماست امام نکاحی اینگونه می شود اما مرد می توانست قبل از بستن باروبندیلش در مورد اقساط راه چاره ای هم بیاندیشد یا تصفیه حساب کند و یا اقساط را ماه به ماه بپردازد .همانگونه که برای خرج کردنش راهی داشت برادر من به نظر من از سادگی و صفا و اعتماد زنی که شوهرش را عقل کل می داند و او را بر همه چیز و همه کس ترجیح می دهد این چنین سو استفاده کردن کار بسیار زشتی است و چنین مردی نالوطیست .
شهربانو

Anonymous said...

سلام از این داستانها زیاد داریم حتی زندانی های زن هم داریم که بخطر بدهی های شوهرشون تو زندون هستن و مرده رفته یه زن دیگه گرفته اما خوب برعکسشم زیاده

Anonymous said...

سلام شهر بانوي عزيزم

آمده ام دستت را بگيرم تا به كلبه من برويم .. مي آيي ؟
اشعار قديمي را خواسته بودي..
مگه نه ؟
به شوق تو نوشتم يكي از اشعار قديمي را .. بيا به ياد گذشته ها
www.sepideh51.blogfa.com

Anonymous said...

سلام شهربانو جان
واقعا که جای تاسف داره
مردها اکثرا فرصت طلب هستند

Anonymous said...

فروغ جان :
پست جدیدت رو در وبلاک جدیدت خوندم و پیامگیرت باز نشد و در وبلاک بلاکفات نوشتم . در یک کلام می خواستم بگویم که حرف دلمان را زدی و گفتنی ها را گفتی .
شهربانو